ترجمه‌های علی اکبر منصوری (١٧٦)

بازدید
١١٩
تاریخ
٥ سال پیش
متن
But you're just so stuffed you won't be able to drink anything.
دیدگاه
٣

اما شما همانطور که دلتون خواست شکمتون را پر کردید که دیگه چیزی نمیتوانید بنوشید!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Everything had to be just so, or Edna would make us do it again.
دیدگاه
٦

همه چیز می بایست خیلی دقیق انجام میشد / بصورت مرتب و منظم چیده میشد/ همانطور که او دلش میخواست باشد، وگرنه ادنا مجبورمون میکرد دوباره انجامش بدیم!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
I had a terrible hangover the next day.
دیدگاه

ابرهای جنگ بر فراز شرق سایه می افکنند!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
One day I'll want to settle down and have a family.
دیدگاه
٥

یک روزی میخواهم که تشکیل خانواده بدهم و یک خانواده داشته باشم.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
I'm not going to settle for second best .
دیدگاه
١٣

من نمی خواهم به دوم شدن قانع بشم.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The ancient way to settle a quarrel was to choose a leader from each side and let them fight it out.
دیدگاه
٨

روش قدیمی برای حل وفصل نزاع، انتخاب یک رهبر از هر طرف بود و به آنها اجازه میدادند تا با هم مبارزه کنند!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
I'm not ready to settle down yet.
دیدگاه
١٥

من هنوز برای تشکیل خانواده آماده نیستم!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The heavy rain might settle the changeable weather.
دیدگاه
١١

باران سنگین ممکن است آب و هوای متغیر را آرام کند.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
They'll soon settle in - kids are very good at adjusting.
دیدگاه
٩

آنها خیلی زود به شرایط خو خواهند گرفت - بچه ها در انطباق پذیری خیلی خوبند.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
You can't settle every argument by duking it out.
دیدگاه
١٠

شما نمیتوانید هر بحثی را با جر و بحث فیصله بدهید.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
She fought back the urge to run.
دیدگاه
٨

او در مقابل میل به فرار مقاومت کرد/جلوی خودش را گرفت!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
I can never resist temptation/chocolate/the urge to laugh.
دیدگاه
٤

من هرگز نمی توانم در برابر اغواگری، شکلات و میل به خندیدن مقاومت کنم.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
I felt a sudden urge to smash the teapot against the wall.
دیدگاه
٥

من یک تمایل ناگهانی برای زدن قوری به دیوار داشتم/ به یکباره میلم کشید قوری رو بکوبم به دیوار!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
I felt an irresistible urge to laugh.
دیدگاه
٤

من یک انگیزه غیر قابل مقاومت برای خندیدن داشتم.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
I felt an uncontrollable urge to scream.
دیدگاه
٦

من یک اشتیاق مهار نشدنی برای فریاد زدن داشتم.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The urge to look was almost overwhelming.
دیدگاه
٥

تمایل به/اشتیاق به نگاه کردن تقریبا غیرقابل مقاومت بود/اجتناب ناپذیر بود.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
We urge you to adopt all necessary measures to guarantee people's safety.
دیدگاه
١٢

ما از شما تقاضامندیم که همه تدابیر لازم را برای تضمین امنیت مردم بکار بگیرید.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Health officials urged that everyone in the area be vaccinated immediately.
دیدگاه
١٠

مقامات بهداشتی خواستار آن شدند که همه در این ناحیه بلافاصله واکسینه شوند.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Authorities urged caution today after two armed men escaped from a nearby prison.
دیدگاه
١٠

مقامات امروز تاکید بر احتیاط داشتند پس از اینکه دو مرد مسلح از یک زندان در این نزدیکی فرار کردند.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
We urge your participation in this new program.
دیدگاه
١١

ما اصرار بر شرکت شما در این برنامه جدید داریم.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
I didn't reckon with getting caught up in so much traffic.
دیدگاه
٦

من گرفتار شدن در ترافیک سنگین را در نظر نگرفتم.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
When the fighting is over, we will reckon with the enemy's sympathizers.
دیدگاه
٥

هنگامی که مبارزه تمام می شود، ما همراهان دشمن را به حساب خواهیم آورد!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
She doesn't know how to reckon with this problem.
دیدگاه
٥

او نمی داند چگونه با این مشکل کنار بیاد!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
We must reckon with all possible difficulties when we are considering the cost of the contract.
دیدگاه
٦

ما باید تمام مشکلات احتمالی را به حساب بیاریم وقتی که داریم هزینه قرارداد را در نظر می گیریم!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
I wouldn't like to reckon with the manager when he's in a bad temper.
دیدگاه
٦

دوست ندارم با مدیر، موقعی که بدخلقه، روبرو بشم!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
These dresses are too casual for the wedding; I need something fancier.
دیدگاه
٣

این لباس ها برای عروسی، بسیار ساده/خودمونی هستند، من به چیزی شیک تر/ پر زرق و برق تر نیاز دارم!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
"We'll have to ditch!" yelled the co-pilot.
دیدگاه
-١٣

"ما باید هواپیما را در آب فرود بیاریم"! کمک خلبان فریاد میکشید.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Love will be uplifted, praised, but lust will be hated and condemned!
دیدگاه
٥

عشق سربلند و مورد ستایش قرار خواهد گرفت اما، شهوت و هوس، مورد تنفر و رسوا خواهد شد!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The earth's movement uplifted this part of town.
دیدگاه
٤

حرکت زمین این قسمت از شهر را بالا برده است!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
You should feel uplifted by the close of play.
دیدگاه
٤

شما باید تا اتمام بازی با روحیه بالا/با انگیزه بالا باشید!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The arm, uplifted in a cheery wave, is bony, frail, almost opalescent.
دیدگاه
٥

دستی که بالا آمده تا از روی شادمانی تکان داده شود، استخوانی، نحیف و تقریبا شیری رنگ است!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Their victory uplifted them.
دیدگاه
٣

پیروزی شان، آنها را بالا کشید!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Uplifted sediments would be brought from their depth-related temperature regime and subjected to lower temperatures at higher structural levels.
دیدگاه
٤

رسوبات بالا آمده/بالا آورده شده، از رژیم دمایی مربوط به عمقشان آورده میشوند و تابع دماهای پایین تر در سطوح ساختاری بالاتر خواهند بود!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
If they are confident and compassionate, we are uplifted and encouraged.
دیدگاه
٤

اگر آنها دلسوز و مطمئن باشند ما روحیه میگیریم و تشویق می شویم!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The island was uplifted and igneous intrusions took place.
دیدگاه
٤

جزیره بالا آورده شد و گدازه رانی های آذرین رخ داد!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
He felt uplifted by her presence.
دیدگاه
٤

اون ( آقا ) از حضور او ( خانم ) روحیه گرفت/انگیزه گرفت

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Everyone left the meeting feeling uplifted.
دیدگاه
٤

همه جلسه را با روحیه بالا ترک کردند/همگی در حالیکه روحیه گرفته بودند جلسه را ترک گفتند!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Their aim was to stir up feeling against the war.
دیدگاه
٩

هدفشان تحریک احساسات/برانگیختن عواطف در برابر جنگ بود!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Before painting, you should stir up the paint a bit.
دیدگاه
١٣

قبل از رنگ زدن/نقاشی، باید رنگ را کمی تکان دهید/بهم بزنید!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Don't give up just because it's difficult.
دیدگاه
٣٦

دست بر ندار/تسلیم نشو فقط به این خاطر که مشکل است!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Approximately 10% of the island is glaciated.
دیدگاه
٤

تقریبا ده درصد این جزیره از یخ پوشیده شده است.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Why are the U-shaped glaciated valleys suitable for water storage and for the building of dams?
دیدگاه
٤

چرا دره های یخ زده U شکل، برای ذخیره سازی آب و ساخت سدها مناسبند?

تاریخ
٥ سال پیش
متن
I suppose I shall have to pony up, whether I like it or not.
دیدگاه
٤

خواه ناخواه فکر کنم مجبورم که تسویه حساب کنم.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
A guilty conscience feels continual fear.
دیدگاه
٤

یک وجدان گناهکار، احساس ترس همیشگی دارد

تاریخ
٥ سال پیش
متن
A guilty conscience is a self-accuser [a thousand witness].
دیدگاه
٤

یک عذاب وجدان، یک خود ملامت گر است ( یکهزار شاهد )

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The love of my family and friends sustained me through my ordeal.
دیدگاه
٣

عشق خانواده و دوستانم ( بود که ) من را در طول تجربه سخت من برای اثبات بی گناهیم، زنده نگه داشت.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The driver of the truck sustained only minor injuries to his legs and arms.
دیدگاه
٣

راننده کامیون فقط صدمات جزئی به پاها و دستانش وارد شده/متحمل شده!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Several train passengers received/sustained serious injuries in the crash.
دیدگاه
٦

چندین مسافر قطار متحمل صدمات جدی در صانحه برخورد شدند.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The court sustained his claim that the contract was illegal.
دیدگاه
٣

دادگاه از ادعای او که قرارداد، غیرقانونی بوده، حمایت کرد.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The company has sustained heavy losses this year.
دیدگاه
٦

شرکت امسال ضررهای سنگینی را متحمل شده است!