ترجمه‌های علی اکبر منصوری (١٧٦)

بازدید
١١٧
تاریخ
٥ سال پیش
متن
I went jogging to blow off some steam.
دیدگاه
١٩

من رفتم پیاده روی تا کمی از عصبانیتم رو خالی کنم!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Recess is a good chance for kids to blow off steam.
دیدگاه
١٠

زنگ تفریح، فرصت خوبی برای بچه هاست تا دق و دلی، خشم و تنش های خودشان را با فریاد زدن خالی کنند!/زنگ تفریح فرصت خوبی برای بچه ها ست تا انرژی شون رو تخ ...

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Jody lets her blow off steam first.
دیدگاه
٧

جودی بهش اجازه میدهد تا اول خودش رو خالی کند ( عصبانیت و خشم خودش رو خالی کند )

تاریخ
٥ سال پیش
متن
She just needed to blow off steam.
دیدگاه
٨

اون فقط نیاز داشت که خشم و دق و دلی خودش را به یک نحوی فریاد بزند تا تخلیه شود!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
He sat with his pencil poised, ready to take notes.
دیدگاه
٣

او با مدادش به حالت آماده نشسته، آماده برای یادداشت برداری!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
This dress is a fancy of the designer.
دیدگاه
١٣

این لباس یک ایده/ابتکار از طراح است!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
He cherished the fancy that someday he would be a star.
دیدگاه
٢٠

او این تصور که روزی یک ستاره خواهد شد را در ذهن پرورش میداد!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The avant-garde sculptor created bizarre objects of his fancy.
دیدگاه
٨

مجسمه ساز آوانگارد ( پیشرو ) ، اشیایی عجیب غریب از آنچه که در خیالش بود، ساخت!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
He has a fancy for chocolate.
دیدگاه
١٥

او یک علاقه شدیدی به شکلات دارد!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
I felt somewhat uncomfortable in their fancy apartment.
دیدگاه
٩

من در اپارتمان پرزرق و برق اونا، تا حدی احساس ناراحتی میکردم!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
You'd better get used to doing as you're told.
دیدگاه
٥

بهتره به انجام آنچه که به شما گفته شده عادت کنید!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
She grows on you when you get used to her.
دیدگاه
٣

وقتی بهش عادت کنی، اونو بیشتر از قبل دوست خواهی داشت!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
After a while you get used to all the noise.
دیدگاه
٥

بعدا از یک مدتی، به همه این سر و صداها عادت میکنی!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
You will soon get used to the work.
دیدگاه
٩

بزودی به کار عادت میکنی.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
It took a while to get used to the social nuances of the office.
دیدگاه
١٣

برای عادت کردن به ریزه کاری های اجتماعی اداره، یه مدت زمانی وقت گرفت!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
It is difficult to get used to another country's customs.
دیدگاه
٨

عادت کردن به آداب و رسوم یک کشور دیگر، سخت است!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
There's more at stake here than you can possibly imagine.
دیدگاه
١٧

در اینجا چیزهای بحث انگیزتر/ مسائل قابل توجه تر/نکات حائز اهمیت تر از آنچه که احتمالا بتوانید تصور کنید وجود دارد!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
At stake is the success or failure of world trade talks.
دیدگاه
٧

موضوع بحث، موفقیت یا شکست مذاکرات تجاری جهان است!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
National honour is at stake in this match between France and England.
دیدگاه
٧

افتخار ملی در گرو این مسابقه بین فرانسه و انگلیس است!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The prize at stake is a place in the final.
دیدگاه
٥

جایزه شرط بندی یک جایگاه در فینال است!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Thousands of lives will be at stake if emergency aid does not arrive in the city soon.
دیدگاه
٥

اگر کمکهای اورژانسی بزودی به شهر نرسد، هزاران زندگی در معرض خطر خواهند بود!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The family honour is at stake.
دیدگاه
٦

افتخار خانوادگی در معرض خطر است.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The future of mankind is at stake.
دیدگاه
٦

آینده بشریت در معرض خطر است.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
National pride is at stake in next week's game against England.
دیدگاه
٨

غرور ملی در گرو بازی هفته آینده مقابل انگلیس است.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
She sustained multiple injuries in the accident.
دیدگاه
٨

او در تصادف متحمل چندین جراحت شده است

تاریخ
٥ سال پیش
متن
He sustained a broken rib.
دیدگاه
٣

او متحمل یک شکستگی دنده شده

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The company has sustained heavy losses this year.
دیدگاه
٦

شرکت امسال ضررهای سنگینی را متحمل شده است!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The court sustained his claim that the contract was illegal.
دیدگاه
٣

دادگاه از ادعای او که قرارداد، غیرقانونی بوده، حمایت کرد.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Several train passengers received/sustained serious injuries in the crash.
دیدگاه
٦

چندین مسافر قطار متحمل صدمات جدی در صانحه برخورد شدند.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The driver of the truck sustained only minor injuries to his legs and arms.
دیدگاه
٣

راننده کامیون فقط صدمات جزئی به پاها و دستانش وارد شده/متحمل شده!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The love of my family and friends sustained me through my ordeal.
دیدگاه
٣

عشق خانواده و دوستانم ( بود که ) من را در طول تجربه سخت من برای اثبات بی گناهیم، زنده نگه داشت.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
A guilty conscience is a self-accuser [a thousand witness].
دیدگاه
٤

یک عذاب وجدان، یک خود ملامت گر است ( یکهزار شاهد )

تاریخ
٥ سال پیش
متن
A guilty conscience feels continual fear.
دیدگاه
٤

یک وجدان گناهکار، احساس ترس همیشگی دارد

تاریخ
٥ سال پیش
متن
I suppose I shall have to pony up, whether I like it or not.
دیدگاه
٤

خواه ناخواه فکر کنم مجبورم که تسویه حساب کنم.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Why are the U-shaped glaciated valleys suitable for water storage and for the building of dams?
دیدگاه
٤

چرا دره های یخ زده U شکل، برای ذخیره سازی آب و ساخت سدها مناسبند?

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Approximately 10% of the island is glaciated.
دیدگاه
٤

تقریبا ده درصد این جزیره از یخ پوشیده شده است.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Don't give up just because it's difficult.
دیدگاه
٣٦

دست بر ندار/تسلیم نشو فقط به این خاطر که مشکل است!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Before painting, you should stir up the paint a bit.
دیدگاه
١٣

قبل از رنگ زدن/نقاشی، باید رنگ را کمی تکان دهید/بهم بزنید!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Their aim was to stir up feeling against the war.
دیدگاه
٩

هدفشان تحریک احساسات/برانگیختن عواطف در برابر جنگ بود!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Everyone left the meeting feeling uplifted.
دیدگاه
٤

همه جلسه را با روحیه بالا ترک کردند/همگی در حالیکه روحیه گرفته بودند جلسه را ترک گفتند!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
He felt uplifted by her presence.
دیدگاه
٤

اون ( آقا ) از حضور او ( خانم ) روحیه گرفت/انگیزه گرفت

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The island was uplifted and igneous intrusions took place.
دیدگاه
٤

جزیره بالا آورده شد و گدازه رانی های آذرین رخ داد!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
If they are confident and compassionate, we are uplifted and encouraged.
دیدگاه
٤

اگر آنها دلسوز و مطمئن باشند ما روحیه میگیریم و تشویق می شویم!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Uplifted sediments would be brought from their depth-related temperature regime and subjected to lower temperatures at higher structural levels.
دیدگاه
٤

رسوبات بالا آمده/بالا آورده شده، از رژیم دمایی مربوط به عمقشان آورده میشوند و تابع دماهای پایین تر در سطوح ساختاری بالاتر خواهند بود!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Their victory uplifted them.
دیدگاه
٣

پیروزی شان، آنها را بالا کشید!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The arm, uplifted in a cheery wave, is bony, frail, almost opalescent.
دیدگاه
٥

دستی که بالا آمده تا از روی شادمانی تکان داده شود، استخوانی، نحیف و تقریبا شیری رنگ است!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
You should feel uplifted by the close of play.
دیدگاه
٤

شما باید تا اتمام بازی با روحیه بالا/با انگیزه بالا باشید!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The earth's movement uplifted this part of town.
دیدگاه
٤

حرکت زمین این قسمت از شهر را بالا برده است!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Love will be uplifted, praised, but lust will be hated and condemned!
دیدگاه
٥

عشق سربلند و مورد ستایش قرار خواهد گرفت اما، شهوت و هوس، مورد تنفر و رسوا خواهد شد!

تاریخ
٥ سال پیش
متن
"We'll have to ditch!" yelled the co-pilot.
دیدگاه
-١٣

"ما باید هواپیما را در آب فرود بیاریم"! کمک خلبان فریاد میکشید.