پیشنهادهای Shirinbahari (١,٠٢٩)
هیجان و سبک قوی و جالب
دروغی را کاملا باور کردن
ناراحت کردن یا عصبانی کردن کسی Having his integrity questioned set Jim off like nothing I've seen before.
هر کسی شیوه ی خودش را دارد.
داستان یا مقاله ای که از شخصی یا محصولی تعریف می کند.
برایم فرقی نداره
مشغول. کلی کار داشتن
اثر مهم یا الهام بخش کسی بودن
راضی بودن از دارایی. قناعت کردن If you quit your job, you'll have to make do with fewer material possessions
خالی کردن خستگی و عصبانیت سر کسی
بروز ندادن احساسات I prefer just to keep it in
همه چیز خوب پیش می ره. بهتر شدن شرایط
کنترل کردن خشم. احساس. جلوی خود را گرفتن
پیشرفت کردن
نتیجه any change is bound to have legal ramifications
رفتن بیرون برای انجام کارهای موردنیاز مثل بنزین زدن. به پست رفتن. از خشک شویی لباس خود را گرفتن. خرید کردن
احساس رضایت به خاطر انجام کاری
خطرناک. دشوار
آتش زا The explosion seems to have been caused by an incendiary device
دشمنی sixteen miserable months of rancorous disputes
اسباب. جز. دستگاه all the appurtenances of luxurious travel
بی خانمان. فقیر derelicts who could fit all their possessions in a paper bag
روشن. شفاف a diaphanous dress of pale gold
لغو کردن an order to arrest the strike leaders had been countermanded
بی رحم. خشن
بهبودی بعد از بیماری
افزودن جزئیات یا تغییرات برای تمام کردن کار
خیلی خسته بسیار کهنه و فرسوده
گول زدن. چیزی را به کسی گفتن که می خواهد آن طور باشد.
نتیجه ی نهایی
از دست دادن اعتماد به نفس. با شرایط کنار نیامدن
چیز تنفر آور, آزار دهنده
بیمار روانی Whoever sent those letters has a twisted mind
استراحت کردن. نشستن. خستگی در کردن
بحث و گفتگو پیرامون ایده ای
اضافه کردن دارو یا الکل به نوشیدنی. مسموم کردن با نوشیدنی
خوردن
افشای راز
خبر دست اول و داغ
به تدریج چیزی را دوست داشتن. مورد علاقه
لباس جلف و جیغ
کسی که کارهای غیرقانونی محل کارش را به مقامات اطلاع می دهد.
گول زدن ویا کارهای بد کردن برای برآوردن خواسته ها
بحث در مورد مسائل کوچک و بی اهمیت
تلاش فراوان برای به دست آوردن چیزی
خسیس
بی کلاس. لباس نامناسب she could achieve the kind of casual chic that made every other woman around her look dowdy
طرفدار جنگ با کشورهای دیگر. جنگ خواه "a nation controlled by a bloodthirsty warmongering madman
به دو قسمت تقسیم کردن
احتمال داشتن. درست بودن