پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٢٨٣)
تقریبا Approximately Nearly
برگه ی امتحان برگه ی آزمون کتبی
Noun - countable : Hobby سرگرمی دل مشغولی به عنوان نمونه : In the US , Baseball is considered the national pastime
Adjective - informal - dated : خیلی خوب عالی باشکوه magnificent
Noun - countable : تمشک ( a small black or purple berry from a bush that has thorns ) به عنوان مثال : There used to be such wonderful blackberries
Idiom : بسیار زیبا چشم نواز دلربا به عنوان مثال: My team won 7 - 0 . The scoreboard was a feast for the eyes.
به مکان و مقصد مشخصی رفتن با سرعت مشخصی حرکت کردن به عنوان مثال: The fighter travel at 3 times the speed of sound. آن جنگنده با سرعتی ۳ برابر سرعت ص ...
Idiom - informal - used humorously: همه کاره و هیچ کاره ( کسی که کارهای زیاد و مهمی را انجام می دهد، اما به خاطر اینکه انجام آن کارها به نوعی به وظی ...
جاری شدن سیل سیل آمدن دچار سیل زدگی شدن
American English - informal : خیلی شاد و خوشحال به عنوان مثال : Although the job does not pay very well, she is as happy as a clam there
1: noun - countable - uncountable : سرمایه اولیه ( پولی که برای راه اندازی یک شغل یا یک فعالیت اجتماعی و . . . . مجبور به خرج کردن آن هستیم. ) نمون ...
Phrasal verb : Regain Retrieve
Noun - countable - mainly journalism - humorous : زن بسیار جذاب زن مو بور بسیار جذاب
idiom - informal : جان به جان آفرین تسلیم کردن ( بیشتر به جنبه شوخی و طنز استفاده می شود. ) مُردن به عنوان نمونه : This, their last wish, was respe ...
قاطی کردم ناگهان از عصبانیت زیاد، از کوره در رفتم
Noun - countable : خلاق خوش فکر با اندیشه ایده پرداز فکور نظریه پرداز به عنوان نمونه : But most religious thinkers accommodated themselves fairly ra ...
پریز برق Outlet
تراموا
آشپز شخصی آشپز خانگی کسیکه برای دیگران و بر اساس نیاز و دستورات آنها، در منزلشان غذا درست می کند. Personal chef Private chef
Noun - plural : انبه ها ( جمع کلمه ی mango )
Noun - countable : نامِ هنری ( نام یا لقبی که توسط یک بازیگر، مجری، ورزشکار و . . . . . به جای نام اصلی شان برگزیده می شود. ) به عنوان مثال : Alic ...
Noun - countable : عابر پیاده متخلف کسی که از محل هایی در خیابانها و جاده ها عبور میکند که عموما عبور عابر پیاده در آن ها ممنوع بوده و خطرناک می ب ...
noun - countable : نوشیدنی الکلی ساخته شده از وُدکا و آب پرتقال
Idiom : صریح و بی پرده صحبت کردن حرف دل خود را گفتن رُک صحبت کردن به عنوان نمونه : He's certainly not afraid to speak his mind
Verb : وقتی درباره قطعه زمینی صحبت می شود: 👇 شیب پیدا کردن به سمتِ. . . کج شدن به سمتِ. . . متمایل شدن به سمتِ. . . به عنوان نمونه : The garden ...
Phrase : صبر داشته باش عجله نکن ( عبارتی است به این معنی که رسیدن به چیزی مهم، زمان می برد و نباید انتظار موفقیت فوری داشته باشید ) نمونه : I was ...
Adjective - informal : عجیب و غریب، غیرمعمول و شگفتی آور ( به ویژه به صورت جذاب و جلب کننده نظر دیگران ) به عنوان مثال : 1 - Barkley was known for ...
Noun - countable : جاروی دسته بلند ( که در داستان ها می گویند جادوگران و ساحره ها بر روی دسته آن نشسته و پرواز می کنند. ) نمونه : In children's boo ...
Idiom : تابلو بازی در نیار تابلوش نکن دستت را رو نکن به عنوان نمونه : Tod: “I will hide the key here. ” Don: “Don’t make it obvious!”
Adjective : ۱ - مذاب ذوب شده آب شده به عنوان نمونه : The night was filled with that eerie light that only molten rock can produce ۲ - داشتن گرما یا ...
adjective : bite - size bite - sized 1 - لقمه ی اندازه ی دهان ( مقداری کمی از یک غذا و به اندازه ای که بتوان آن را به یکباره در دهان گذاشت و فرو برد ...
Noun - uncountable : Delay تاخیر به عنوان مثال : Do you realize the lateness of the hour?
Informal : گند زدی خرابکاری کردی
Noun - countable : کار منظم ( کاری که به طور دائم و در طول ساعات نرمال کاری روزانه انجام می شود. ) a job that you do during normal working hours
Adjective : شوکه Shocked
Noun - countable : Airer لباس خشک کن پایه ای که لباس های خیس را برای خشک شدن روی آن پهن می کنند. به عنوان نمونه : Baby clothes were hanging on a d ...
Noun - countable : Citizen Alien Subject مهاجر ( کسی که زادگاه خود را ترک کرده و در کشور دیگری زندگی می کند. ) به عنوان نمونه : 1 - Foreign natio ...
Adjective : پارچه تور نازک پارچه دارای سوراخ های ریز پارچه شفاف و بدن نما
Idiom : فاش کردن اسرار فاش کردن اطلاعات محرمانه برملا کردن رازهای سرپوشیده به عنوان نمونه : So who spilled the beans about her affair with David?
noun - countable : تخته موج سواری ( تخته بلند ساخته شده از پلاستیک ، چوب و . . . که موج سواران به هنگام موج سواری روی آن می ایستند. )
Phrase : به پایان رساندن کار در زمان یا تاریخی که قبلاً توافق شده است. به پایان رساندن کاری قبل از اتمام ضرب الاجل از پیش تعیین شده کاری را سر موعد ...
Noun - countable : تاکومتر دورسنج دستگاهی که جهت سنجش سرعت چرخش شفت الکتروموتورها به کار می رود و در دو نوع تماسی و غیرتماسی و آنالوگ و دیجیتال وجود ...
adjective : ضد گلوله bullet - proof به عنوان مثال : Extra security staff are now being employed after the 20 - strong gang smashed panes of bullet ...
noun - countable : جلیقه ضدگلوله bulletproof jacket skuddsikker vest به عنوان مثال : If you decide to follow your own inclination wear a bulletproof ...
Phrasal verb : to make a piece of clothing wider or looser, especially because it is too tight گشاد کردن لباس به عنوان مثال : Can this skirt be let ...
Noun - countable : فاصله افقی بین دو دکل انتقال برق مجاور یکدیگر
Noun - countable - informal : ⬅️ علاقه مند شدید به مسائل فرهنگی مانند: موسیقی، هنر، تئاتر ، سینما و . . . . ⬅️ کسی که مشتاقانه در فعالیت های فرهنگی ...
Phrase : این عبارت برای زمانی کاربرد دارد که گوینده، چیزی را که دیگران تعیین کرده اند، علیرغم اینکه آن را قبول ندارد، می پذیرد و تایید می کند. پس می ...
شماها همه ی شما همگی شما همه تان کُل شما
Noun - countable : غارتگر چپاول گر کسی که پس از وقوع بلایی طبیعی ( مانند سیل، زلزله و . . . ) جنگ یا اعتراضات خشونت آمیز ( که شهر در نابسامانی و هرج ...