پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٢٧٨)

بازدید
٤٦١
تاریخ
١ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

قابلِ توجهِ . . . . شایانِ توجهِ . . . . نمونه : Attention to all dear students = قابل توجه همه دانش آموزان گرامی

تاریخ
١٥ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable / uncountable - informal : مرکز نگهداری سگها ( محلی که صاحبان سگها وقتی منزل خود را ترک می کنند و موقتا امکان نگهداری از سگ شان را ن ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

adjective : جانورشناسی جانورشناسانه وابسته به دانش مطالعه جانوران به ویژه مطالعه درباره ساختمان بدن آن ها نمونه : They studied him like a zoologica ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : مرکز نگهداری از حیوانات مرکز حمایت از حیوانات جایی که حیوانات بیمار، زخمی، بی سرپرست و . . . . . را نگهداری و درمان می کنند. نمو ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

Adverb : به نحو احسنت به بهترین شیوه ممکن به بهترین روش نمونه : I will do it well

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : کارتِ با آرزوی تندرستی شما ( کارت کوچکی که معمولا همراه با یک دسته گل برای بیماران فرستاده می شود و بر روی آن جمله هایی مانند : ب ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

guilt somebody into something کسی را به چیزی متهم کردن نمونه: he guilts me into breaking that glass

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb : Have a gift for doing something Have a gift for something استعداد انجام کاری را داشتن در چیزی استعداد داشتن توانایی انجام کاری را داشت ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Idiom - informal : بسیار عالی دارای استاندارد بسیار بالا نمونه: Have you tried this ice cream? It's the bee's knees, it really is

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Phrasal verb : عضوی از اعضای بدن را ( در طی یک عمل جراحی ) از درون بدن خارج کردن نمونه ۱ : He had his appendix out last week نمونه ۲ : You'll have ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : منگنه دیوارکوب ( منگنه یی قوی که برای کوبیدن منگنه بر روی اجسام سخت و سفت مانند دیوار و چوب به کار می رود. ) نمونه : He has a st ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

noun - countable - informal : آدم شُل و ول ( بیشتر برای شوخی و طعنه زدن استفاده می شود. ) آدم بی دست و پا و ترسو ( بیشتر برای شوخی و طعنه زدن استفاد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٤

Adjective : به تنهایی تکی انفرادی یک نفره

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

phrasal verb - informal - UK : cheese someone off شخصی را عصبانی کردن فردی را ناراحت و خشمگین کردن باعث ناراحتی کسی شدن نمونه : Her attitude to the ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٤

Phrase : خود را به دردسر انداختن خود را به مخمصه افکندن برای خود شَر درست کردن خود را در موقعیتی دشوار یا خطرناک قرار دادن نمونه : Don't allow yours ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable - informal : مهمترین و پرقدرت ترین فرد در یک شرکت یا یک سازمان نمونه : He left business school and became a big cheese in the City

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : ریش سفید بزرگ خاندان ( مرد مسنی که دیگران با وی مانند پدر خودشان رفتار می کنند و از او نصیحت، مشورت و حمایت دریافت می کنند. ) ن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : سازهای زهی ( مانند: تار، گیتار، پیانو، ویولونسل و . . . . . . ) نمونه : Guitars, pianos, and cellos are different types of strin ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

adjective : 1 - نگران و خسته ( به طوری که مانع آرامش فرد شود ) نمونه : I always eat when I’m feeling stressed 2 - Adjective : تحت تنش تحت فشار ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

adjective : داسی شکل به شکل داس داس مانند نمونه : the sickle moon

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٥

idiom : down to line در آینده در ادامه کار نمونه : Lots of things will have changed a few years down the road

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

idiom : go against the flow هنجارشکنی کردن برخلاف عرف جامعه رفتار و عمل کردن نمونه : Mary is always honest and it went against the grain to tell lies

پیشنهاد
١

Idiom : معادل با ضرب المثل فارسی : قربان دست بسیار، هم در خوردن، هم در کار ( این ضرب المثل اشاره به این دارد که انجام کارهای دشوار با کمک دیگران و ب ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

idiom - old - fashioned spoken : چه سَمی دوست داری؟ ( جمله ای طنز آمیز و قدیمی برای پرسیدن از یک مخاطب که وی چه نوع نوشیدنی الکلی را دوست دارد. )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : پمپ باد مخصوص جمع کردن برگهای خشک از روی زمین که با دمیدن باد پرفشار به آنها ، آنها را در یک طرف جمع می کند. نمونه : Our gardene ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Phrasal verb : با ملاقه غذا کشیدن به کمک ملاقه، غذا را درون ظرفها ریختن نمونه : She ladled out hot food to the homeless

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

قصابی مغازه ی فروش گوشت نمونه : It ran around in front of the butcher's shop until the butcher himself came out and clapped his hands fiercely at it

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb : 1 - برداشتن یک لایه از چیزی از روی سطح یک مایع نمونه : She�skimmed�the cream�off�the milk 2 - چیزی ارزشمند را از روی چیزی دیگر، برا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

بخشوده بخشیده شده مورد عفو قرار گرفته شده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

Verb - transitive : بودجه دادن بودجه تخصیص دادن تصویبِ پرداختِ پول و سرمایه برای انجام کاری پول کنار گذاشتن ( برای انجام کاری ) نمونه : Parliament ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Idiom - informal : انجام کاری با بودجه بسیار کم راه اندازی یک شغل با کمترین اندازه سرمایه گذاری نمونه : The film was made on a shoestring

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : محکوم به شکست

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : فرفره نمونه : Initially, he compared the color he observed on the spinning top with a paper of different color, in order to find ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable - US : مظنون ( کسی که پلیس فکر می کند مجرم است، اما هنوز وی را دستگیر نکرده است. ) نمونه : No one has been arrested, but several p ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : عروسک پارچه ای به شکل انسان که درون آن با چیزهایی نرم مانند پنبه یا پارچه، پر می شود. نمونه : I stopped my motor car, but a smal ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : خانه اسباب بازی ( اسباب بازی که شبیه یک خانه واقعی، اما کوچکتر از آن، ساخته می شود و کودکان برای بازی درون آن می روند. ) نمونه : ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : Ball pit Ball pond استخر توپ ( جایی شبیه یک استخر کوچک در پارکها یا شهربازی ها که درون آن از توپ های کوچک پلاستیکی رنگین پر شده و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : جاروی دسته بلند ( که در داستان ها می گویند جادوگران و ساحره ها بر روی دسته آن نشسته و پرواز می کنند. ) نمونه : In children's boo ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : چوب پرش فنری ( اسباب بازی فلزی که دو تا دسته دارد و افراد برای بازی کردن روی آن ایستاده، دسته ها را گرفته و شروع به پریدن می کنند. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : Baby walker روروک ( وسیله ای مخصوص کودکان که هنوز راه رفتن را یاد نگرفته اند. ) نمونه : Do you walk with him or do you put him i ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : چوب پا ( دو تکه چوب بلند که برای بازی و تفریح بر روی آن ایستاده و به کمک آنها راه می روند. ) نمونه : As a child, I loved walking ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : اسب کوچک چوبی ( اسباب بازی کودکانه که از یک دسته و سر یک اسب که به یک طرف آن دسته متصل شده، تشکیل شده است. کودکان دسته این اسباب ب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ظرف کاغذی که اغلب به شکل حیوانات است و درون آن از شیرینی و شکلات و یا اسباب بازی پر شده و در مهمانی های کودکان، از سقف آویزان می گ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : بازی جفتک چارکش بازی مخصوص کودکان، که در آن یک نفر خم شده و دیگران از روی پشت او به نوبت، می پرند. نمونه : Support vans play ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : فوت گلف ورزشی که از ترکیب فوتبال و گلف به وجود آمده است و در طی آن باید بازیکنان با پا به توپ های فوتبال ضربه زده و آنها را با ت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : Bath duck اردک پلاستیکی اسباب بازی که بیشتر اوقات برای بازی کردن کودکان در حمام، به دست آنها داده می شود. نمونه : There was a y ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : بانجو ( سازی رشته ای، شبیه گیتار که بدنه ای گرد و چهار سیم یا بیشتر دارد و بیشتر در موسیقی های سبک western و country کاربرد دارد و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Noun - uncountable : از شیر گرفتن بچه انسان یا حیوان ( به این معنی که دیگر از شیر مادرش تغذیه نشده و شروع به تغذیه او با سایر خوراکی ها می کنند. ) ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : توپ دیسکو ( توپ گردی که با قطعات کوچک آینه پوشیده شده و از سقف ( به خصوص سقف کلاب ها و دیسکوها ) آویزان می شود تا با بازتاب دادن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٤

Idiom - informal - especially American : Take a rain check on something رد کردن دعوت دیگران و موکول کردن آن به وقت بهتر همچنین از این اصطلاح برای ...