پیشنهادهای جاوید مدرس اول (٣٤)
سارا : با ماخذ ترکی سارای = ساری ( زرد ) آی ( ماه ) = ماه زرد، ماه بدر، ناب ، خالص، نام دختر، سارای ازسیر زنانی که به عنوان سمبل زن عفیف و با غیرت تر ...
تخلص شاعر ( استاد اکبر مدرس اول ) ( شیوا ) ستاد اکبر مدرس اول ( شیوای تبریزی ) فرزند حاج میرزا احمد بن حسین مدرس تبریزی، بانی مدارس نوین و ادبستان ...
زندگی من
یغما = ماخذ ترکی ( یئغما ) جمع کردن، جمع شده ، غارت ، چپاول
شهریار گوید: ( در رابطه با موسیقی ) بگیر چنگی و راهم بزن به ماهوری که ساز من همه راه عراق میزد و راک . . . . شبی بود و شبابی و صبا در پرده ماهور به ...
دنج : ریشه ترکی دارد دین ( دینمهک = ساکت شدن ) ج ( پسوند ) = خلون، آرام، ساکت ؛ دیندیرمهک = ساکت کردن، در ترکی معاصر دقیقا بر عکس این معنی استفاده ...
ساقدوش : ریشه ترکی دارد ساغ ( راست ) دیچ ( طرف ) = سمت راست، شخص سمت راست داماد؛ این کلمه برای راحتی به صورت ساغدیش تلفظ می گردد و به اشتباه آن را سا ...
معنی مشهور �آیا� همان ادات پرسش معروف است، امّا احیاناً در متون قدیم با معانی دیگری از آن روبه رو می شویم که ذیلاً به تعدادی از آن ها اشاره می شود: ا ...
سرمه :با ریشه ترکی سورمه = سور ( سورمهک : کشیدن، مالیدن ) مه ( پسوند ) = کشیدنی، مالیدنی
دوز و کلک، شیوه شیوه دام چیدن: بیشتر در بازی شطرنج ودر ترکیبات بازی شطرنج مصطلح است ( chess tricks and traps )
قید زمان هنوز، در اصطلاح دستوریان، قید زمان مختص و مفرد است و اهل لغت آن را “تاکنون” و “تا حالا” و “تا این زمان” معنی می کنند. اما باید توجه داشت که ...
آدمیت انسانیت
کلمه ترکی :دیش =دندان ( لمه ) پسوند دیشلمه : دیشله ( دیشلهمهک = گاز گزفتن، حوردن، جویدن ) مه ( پسوند ) = خوردنی، گاز گرفتنی، چای قند پهلو، خرد کرد ...
ترک شیرازی: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را . . . . . . غلامان و کنیزان ترک نژاد زیبا رو بودند و بدین م ...
سیاق :با ماخذ ترکی سایاق = سای ( سایماق : شمردن ) اق ( پسوند ) =شمارش، علم محاسبات در قدیم، این ریشه در عربی هم استفاده می شود.
وجه: بمعنی ارزش و بها، . . . خطی ز مشک سوده در اثبات دلبری وجهی نوشته بر ورق روی چون خورش . . . . . . بمعنی دلیل، نحوه خواجو گوید: ای بصد ( وجه ) ر ...
دقیقه : فوت و فن ( پوف در ترکی ) یا همان ( فوت فارسی ) سعدی گوید بلکه مرا از علم کشتی ( ( دقیقه ای ) ) مانده بود و همه عمر از من دریغ همی داشت امرو ...
قلب سیاه دل سخت و سیاه قسی القلب سکه تقلبی نقد تقلبی حافظ گوید: آن چه زر می شود از پرتو آن قلب سیاه کیمیاییست که در صحبت درویشان است که بیت فوق فرا ...
ژنده : = ژینده= جینده و جیندا =پارچه کهنه و مندرس، تغییر ج به ژ در محاوره روزانه نیز متداول است مانند گج = گژ، آج = آژ در ترکی جنده فارسی
تعبیه : ( اصطلاح در شطرنج ) نیز در شطرنج آرایش مهره های شطرنج در نحوه بازی میباشد. که میتواند ترکیب های مختلفی را در بازی ایجاد کند مباش غره به باز ...
ضرب ” در شطرنج، به معنی زدن مهره حریف است. به عنوان نمونه کمال اصفهانی این اصطلاح را این گونه در کنار سایر اصطلاحات این بازی به کار برده است: ز لعب ت ...
دود : = توت از مصدر توتمهک ( = دود کردن، دود پس دادن ) ، هم ریشه با توتون و توتک
نقش: سوت سوتَک بادی و آلتی که با دمیدن در آن تقلید صدای پرنده مورد نظری را کرده و آن پرنده را به سوی خود جلب می کرده اند . حافظ گوید: داده ام باز نظ ...
دوز ( d�z ) : از مصدر دوزمهک ( =چیدن، آراستن ) ؛ دوز بازی = نوعی بازی به صورت چیدن مهره ها دوز و کلک در ترکی استانبولی ( دُوزن باز ) بمعنی اهل کلک ...
حضور هجویری گوید: مراد از حضور حضور دل بود به دلالت یقین، تا حکم غیبی ورا چون حکم عینی گردد و مراد از غیبت غیبت دل بود از دون حق تا حدی که از خود غای ...
رافض تلخص هنری ( جاوید مدرس اول ) شاعر ، نویسنده ، نقاش، محقق، ومبتکر متولد سال 1333هیجدهم بهمن ماه در شهر تبریز میباشد در خانواده ای فرهنگی و شعر ...
رباعی ( قلاش ) رندی ز ازل چو کار ما مستان شد عیاری و قلاشی ما دستان شد از عُجب و غرور زاهدان گر دوریم بدنامی ما مزاح این پَستان شد رافض . . . . . . ...
اشک حافظ خرد و صبر به ( دریا انداخت ) چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت بدور افکندن، بر باد دادن، عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت هر که این آب ...
مرکب جم هم گفته میشود که همان بادست
جوش = فوران ، وفور، ازدیاد در آمدن از نبود با شدت و بفراوانی صائب : پایی که کوهسار به دامن شکسته بود از جوش لاله بر سر آتش نشسته است صائب نیست چون ...
غلط دادن چو گل گر خرده ای داری خدا را صرف عشرت کن که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی “غلط”معمولا با کردن و بودن و احیانا افتادن به کار رفته است و ...
وجه نهادن :ارزش دادن ارج نهادن توجه کردن اهمییت دادن بر رسی کردن مقابل چشم داشتن زیر نظر داشتن . . . ترجمه شده از حالت ترکی واژگان ( وَجه قویموسان ...
مهرگیاه /mehrgiyāh/ ۱. گیاهی که هر کس با خود داشته باشد مردم او را دوست می دارند: ( خط چو دمید بر لبت مهر دلم زیاده شد / نام خطت از آن زمان مهر گی ...
یا سیم سیاه و سنگ سیاه سکه تقلبی سعدی گوید: سیاه سیم زراندوده چون به بوته برند خلاف آن به در آید که خلق پندارند مولوی : سنگ سیاه تا نشد از خویشتن ف ...