پیشنهاد‌های مرجان میری لواسانی (٥٣٤)

بازدید
٤٤٣
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

برای بهبود اوضاع و شرایط سخت تلاش کردن برای پیشرفت در کاری بسیار تلاش کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

فارغ از . . . بی اعتنا به . . . بی توجه به . . . صرف نظر از . . . بدون درنظر گرفتن ِ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

مهم / قابل توجه / بااهمیت / خطیر / پراهمیت / برخوردار از اهمیت / اثرگذار important / significant /consequential /of consequence / momentous

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٠

churn out چیزی را سریع و زیاد تولید کردن churn تلاطم داشتن churning متلاطم churning thoughts افکار متلاطم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

چیزی را سریع و زیاد تولید کردن churn تلاطم داشتن churning متلاطم churning thoughts افکار متلاطم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

dawn on/ dawn up/ dawn upon معلوم شدن ِ چیزی برای کسی آشکار شدن چیزی برای کسی فهمیدن چیزی متوجه چیزی شدن Around noon it dawned upon/ on me that I h ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

معلوم شدن ِ چیزی برای کسی آشکار شدن چیزی برای کسی فهمیدن چیزی متوجه چیزی شدن Around noon it dawned on me that I had never eaten breakfast

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

معلوم شدن ِ چیزی برای کسی آشکار شدن چیزی برای کسی فهمیدن چیزی متوجه چیزی شدن Around noon it dawned upon me that I had never eaten breakfast

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

dwell upon تأکید و پافشاری بر چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

تأکید و پافشاری بر چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

keep up with sb/sth پابه پای کسی یا چیزی رفتن ( در صحنه ی رقابت ) به پای کسی یا چیزی رسیدن ( در صحنه ی رقابت )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پابه پای کسی رفتن ( در صحنه ی رقابت ) به پای کسی رسیدن ( در صحنه ی رقابت )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

I feel funny حالم خوب نیست، احساس می کنم مریضم = I feel ill

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

I feel funny حالم خوب نیست، احساس می کنم مریضم = I feel ill

پیشنهاد
٠

concern yourself with/about something formal to become involved in something because you are interested in it or because it worries you سروکارپیدا کر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

مفید قابل کارکرد قابل استفاده به دردخور صورت پذیر میسر ممکن کارآمد انجام پذیر عملی قابل اِعمال

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

توانایی خبرگی کارایی قابلیت مهارت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

گِلِه کردن ناله کردن بهانه جویی کردن عیب گرفتن از عیب جویی کردن از شکوه کردن نالیدن با آه و ناله گفتن ژکیدن اعتراض کردن غرغرکردن خرده گیری کردن بهان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

turn off = leave دست کشیدن از / دست برداشتن از Turn off theses thoughts : از این افکار دست بکش / دست بردار از این افکار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در اختیار گرفتن / تحت اختیار داشتن . تحت سلطه درآوردن به کاربستن / به کارزدن بهره بردن / بهره برداری کردن از

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

در اختیار گرفتن / نحن اختیار قراردادن بهره بردن بهره برداری کردن از به کار بستن / به کار زدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

to be anchored پابرجا بودن / استوار بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

پابرجا بودن / استوار بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

استقرارپیداکردن / ماندن : Rest in the experiencing of breathing. ( اصطلاحی است در مراقبه به این معنی که بر تجربه ی نَفَس خود استقرار پیدا کنید. بر ت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

walk away : بی خیال شدن دورشدن از جایی ( ترک کردن جایی ) رفتن از جایی پی کار خود رفتن فرار کردن گذاشتن رفتن ( بگذارید بروید ) راه افتادن و رفتن از ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بی خیال شدن دورشدن از جایی ( ترک کردن جایی ) رفتن از جایی پی کار خود رفتن فرار کردن گذاشتن رفتن ( بگذارید بروید ) راه افتادن و رفتن از جایی به چاک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Do the trick کار را راه انداختن کار را به فرجام رساندن کاری را تمام کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

کار را راه انداختن کار را به فرجام رساندن کاری را تمام کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

از توان ( کسی ) خارج بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

push someone to the limit نهایت سعی و تلاش خود را کردن

پیشنهاد
١

نهایت سعی و تلاش خود را کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

تک افتادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

پی بردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهم ( بودن ) : I'm sorry but your personal wishes are not relevant ( = important ) in this case ( from Cambridge dictionary )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

مهم ( بودن ) : I'm sorry but your personal wishes are not relevant ( = important ) in this case ( from Cambridge dictionary )

پیشنهاد
٢

خیال کسی از چیزی راحت بودن دل کسی از چیزی قرص بودن اعتماد و اطمینان داشتن به چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

To be heart touching دلچسب بودن تأثیرگذاشتن تحت تأثیرقراردادن تأثیرگذاربودن به ( بر ) دل نشستن چیزی یا رفتاری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

قضیه ماجرا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

بهتر you are better off : برایت بهتر است که . . . محاوره : ( برات بهتره که . . . )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

برایت بهتر است که . . . محاوره : ( برات بهتره که . . . )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

I can't help it دست خودم نیست. نمی تونم کاریش بکنم. نمی تونم جلوش را بگیرم. ( جلوی کاری یا چیزی ) نمی تونم نکنم. همینه که هست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

I can't help it دست خودم نیست. نمی تونم کاریش بکنم. نمی تونم جلوش را بگیرم. ( جلوی کاری یا چیزی ) نمی تونم نکنم. همینه که هست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

سروکار داشتن با کسی یا چیزی ارتباط برقرارکردن ( با کسی یا چیزی ) در ارتباط ( با کسی یا چیزی ) قرارگرفتن با کسی یا چیزی مرتبط شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

مشهود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

growing up : بچه که بودم . . . Growing up we were rich بچه که بودم پولدار بودیم ( محاوره )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

بچه که بودم . . . Growing up we were rich بچه که بودم پولدار بودیم ( محاوره )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

what if : اومدیم اُ What if you couldn't pay my money back اومدیم ُ نتونستی پولم را پس بدی!

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

اومدیم اُ What if you couldn't pay my money back اومدیم ُ نتونستی پولم را پس بدی!

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Keep your nose clean سرت به کار خودت باشه ( تو کار کسی فضولی نکن! ) سرت تو کار خودت باشه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Keep your nose clean سرت به کار خودت باشه ( تو کار کسی فضولی نکن! ) سرت تو کار خودت باشه