کلیات خمس


معنی انگلیسی:
the five predicables

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کلیات خمس، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای مفاهیم کلیِ واقع در طریق تعریف حدّی و رسمی است.
علم منطق دارای دو باب اصلی است: باب معرّف؛ باب حجّت. باب معرف، طریق اکتساب مجهولات تصوری با استفاده از معلومات تصوری را نشان می دهد. این طریق در قالب "حدّ" یا "رسم" محقّق می شود. و باب حجّت، طریق اکتساب مجهولات تصدیقی با استفاده از معلومات تصدیقی را نشان می دهد. شناخت اشیاء از طریق وجوه اشتراک و افتراق آنها با سایر اشیاء حاصل می شود. و مفاهیمی که بیان گر تشابهات و تمایزات میان اشیاء هستند مفاهیم کلی هستند، زیرا همان طور که "انطباق و صدق بر افراد و امور متعدد" در تعریف کلی اخذ شده است، هر کلی به طبع خود و به حمل مواطات بر افراد خود حمل می گردد، و باب کلیات خمس نیز به دلیل همین محمول بودن کلی و کیفیت آن، از حیث خروج و عدم خروج از ذات موضوع، پیدا شده است. و اما مفاهیم جزئی به دلیل تغیّر و عدم انضباط، نمی توانند معرِّف واقع شوند. بنابراین از آنجا که معرفت حدود و رسوم، متوقف بر شناخت انواع کلیات است چنین مرسوم شده که قبل از ورود در بحث معرّف و انواع تعریفات، و به عنوان مقدمه ورود در باب معرّف، بحثی از انواع مفاهیم کلی که در طریق تعریف حدّی و رسمی قرار می گیرند، ارائه کنند. و از آن رو که مفاهیم کلی در پنج دسته اصلی جای می گیرند، از این بحث مقدماتی با عنوان "باب کلیات خمس" (مفاهیم کلی پنج گانه) یاد می کنند.
وجه تسمیه به ایساغوجی
گفته شده این بحث اولین بار، توسط "فورفوریوس" (فیلسوف معروف اسکندرانی) چند قرن پس از ارسطو وارد علم منطق شده است. وی نام این باب را "ایساغوجی" خوانده و مقدمه باب مقولات قرار داده است. در معنای این کلمه (که واژه ای یونانی است) و وجه نام گذاری آن چند قول مطرح شده است: ۱. ایساغوجی به معنای مدخل و مقدمه است، و وجه نام گذاری باب کلیات خمس به این اسم، مدخل و مقدمه بودن این باب برای باب معرّف است. ۲. ایساغوجی به معنای کلیات خمس است؛ ۳. ایساغوجی نام حکیمی است که آن را تدوین کرده؛ ۴. ایساغوجی نام شاگردی است که در هنگام تقریر این مطالب مورد خطاب آن حکیم بود و مرتباً به او می گفته: "یا ایساغوجی الشّانُ کذا".
انواع کلیات خمس
کلیات خمس عبارت اند از: نوع، جنس، فصل، عَرَض خاص و عَرَض عام. کلی برای این اقسام پنج گانه به منزله جنس است و هر یک از این کلیات به منزله نوع آن به حساب می آیند.
← نوع
...

دانشنامه آزاد فارسی

کُلّیّاتِ خَمْس
در اصطلاح منطق، کلی های پنجگانه، اعم از جنس و نوع و فصل و عَرَض خاص و عرض عام. این کلیات به دو قسم ذاتی و عَرَضی تقسیم می شوند: ۱. ذاتی، کلی هایی هستند در ذات ماهیت و درون حقیقت افراد خود. کلی های ذاتی عبارت اند از: الف. نوع، که کلی ذاتی است که تمام حقیقت یا ماهیت افراد خویش است و به همین سبب بر افراد متفق الحقیقه دلالت می کند، مثل انسان و اسب؛ ب. جنس، کلی ذاتی است که جزء مشترک افراد خویش است، یعنی بر افراد مختلف الحقیقه دلالت دارد، مثل حیوان که انسان و اسب و سایر انواع را دربرمی گیرد. ج. فصل، کلی ذاتی است که جزء حقیقت افراد خویش است، امّا جزء مشترک نیست و موجب جدایی و استقلال انواع از یکدیگر می شود، مثل نطق که فصل انسان است و نوع انسان را از سایر انواع جدا می کند؛ ۲. عَرَضی، کلی هایی هستند خارج از حقیقت افراد خود. کلی های عَرَضی دو گونه هستند: ا لف. عَرَض خاص یا خاصه، که عَرَضی ویژۀ یک حقیقت یا نوع است، مثل خنده که ویژۀ نوع انسان است. ب. عَرَض عام، که عَرَضی است مشترک بین چند حقیقت یا چند نوع، مثل راه رفتن که مشترک است بین انواع حیوانات.

پیشنهاد کاربران

هرکدام از موجودات مفید زنده و غیر زنده و بخصوص هرکدام از افراد انسانی بهمراه طبیعت یا کیهان دارای مراتب و درجات تکاملی فراوان بین دو سرحد یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی ( برای
...
[مشاهده متن کامل]
افراد انسانی علاوه بر خوبی و زیبایی ، دانش و هنرمندی و توانایی ) می باشند. در این عالم واقعی و عینی و شهودی ، کلیه موجودات هرکدام فقط در یک مرتبه با یک درجه تکاملی بهمراه یک نظم کیهانی به ظهور و پیدایش رسیده اند. یک فرد انسانی از لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر تا لحظه مرگ تکامل پیدا نمی کند بلکه فقط رشد و نمّو می نماید و دانستن و علم و آگاهی وی افزایش می یابد و آنهم در دو مسیر ؛ یکی اوهامی و دیگری حقیقی و ترکیبی از این دو حالت. به عنوان مثال اگر در مسیر یادگیری افسانه ها و اسطوره ها و حماسه ها و دین و فلسفه و عرفان پیش روی کند، آنگاه فعالیت های قوای ادراکی فهم و عقل وی بسوی باور نمودن به اوهامات رشد خواهد نمود و اگر در مسیر یادگیری علم و تکنیک و هنر قرار گیرد آنگاه فهم و عقل وی در جهت حقیقی رشد خواهد نمود. کیهان هم از اولین لحظه انبساط و وقوع یک مه بانگ تا آخرین لحظه انقباض مجدد ، فقط در یک مرتبه و نظم با یک درجه تکاملی به پیدایش و ظهور می رسد و عمر خودرا طی می کند و خود و کلیه اجزایش مشمول حال تکامل نمی باشند بلکه مشمول حال تولد و ظهور و پیدایش و رشد و نمّو و پیری و مرگ. کلیه نظم ها و مراتب و درجات تکاملی کیهان بهمراه اجزاء ، هرکدام در چهارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن پشت سر هم در فواصل زمانی کاملا معین و برابر و از پیش تعیین شده ( همیشه برابر با طول عمر کلی کیهان یعنی فاصله زمانی بین وقوع دو وحدت دمایی و وقوع دو مه بانگ متوالی ) از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان به ظهور و پیدایش و کثرت می رسند و عمر خودرا سپری می نمایند . در پایان این سفر مقطعیِ نزولی و صعودی بین دو نظام احسن آفرینش مبداء و معاد ( که هردو یکی خواهند بود ) که در طول سلسله بسیار طویل نظم ها و زندگی های دنیوی طی می شود، یعنی در معاد و پس از وقوع آخرین مه بانگ، همه موجودات مفید و تک تک افراد انسانی در برترین نظم و مرتبه و بالا ترین درجه تکاملی یعنی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی اولیه به ظهور و پیدایش و کثرت می رسند و زندگی بهشتی خودرا دوباره از نو آغاز خواهند نمود و آن نظم و زندگی بهشتی تا آغاز سفر مقطعی نزولی و صعودی بعدی در یک مرتبه برتر با یک درجه تکاملی کامل تر از مرتبه و درجه سفر قبلی یا پیشین، ادامه خواهد یافت و لذا اسفار فراوان مقطعی نزولی و صعودی بین دو نظام احسن آفرینش متوالی و در بطن بینهایت ( در محتوای کلیه جهان های موازی و مساوی و بیشمار ) سفر بسوی بینهایت نیستند بلکه سفر بی پایان تکاملی. هدف خداوند متعال در طی این سفر واحد و یگانه این نیست که در پایان سفر دوباره به همان حالت اولیه یعنی حالت یکی بود یکی نبود و غیر از خدا هیچی نبود ، یعنی حالت قبل از آفرینش مجموعه وسیعی از جهان ها و موجودات درون آنها ها بطور همسان و برابر و همزمان برگردد ، بلکه هدف نهایی خداوند این است که بطور جاودانه در طول این سفر بی پایان همیشه زندگی جاودانه و واحد و یگانه خودرا در قالب جزئیات تجربه نماید و از پیش هم به عواقب این تجربیات علم و آگاهی و اطمینان مطلق و بیکران داشته است و دارد و خواهد داشت. نتیجه اینکه تصورات و افکار و خیالات دینی و فلسفی و عرفانی در باره چیستی خداوند، بیشتر اوهامی و بریده از واقعیت می باشند و نه حقیقی و منطبق بر واقعیت. انتها یا نهایت تکامل باور دینی بخصوص باور ادیان مسیحیت و اسلام طوریکه اطلاع داریم به پادش های بهشتی و عذاب های جهنمی ختم می گردد و این باور ها از استعداد کمال یافتن بیشتر برخوردار نیستند. اگر این ادیان براستی و حقیقتا الاهی باشند، آنگاه به سهولت می توان این حقیقت را دریافت نمود که خود خداوند متعال پیشاپیش بذر استعداد کمال یافتن بیشتر از حدود بهشت و جهنم این ادیان را خشکانده است تا نتوانند بیشتر از آن دو حدود پیش روی کنند و در این سمت آن دو حد جاودانه درجا بزنند و هرگز نتوانند آنسوی آن حدود را مشاهده و نظاره کنند. عالم شهود و عالم غیب هر دو یکی اند، با این تفاوت که عالم شهود فقط ظهور و پیدایش و کثرت یکی از مراتب و درجات تکاملی فراوان عالم غیب می باشد. تعداد کلیه مراتب و درجات تکاملی عالم غیب به روش علمی و به زبان ریاضی قابل محاسبه و تعیین می باشند و طبق محاسبات کودکانه این حقیر برابر اند با حاصلضرب عدد 2 در 10 بتوان 26 مرتبه یا درجه. البته پایه و اساس این محاسبه کودکانه بر این احتمال قریب به یقین استوار است که طول عمر کلی کیهان یعنی فاصله زمانی بین وقوع دو وحدت دمایی و وقوع دو مه بانگ متوالی برابر با مقدار عددی سرعت نور ( یعنی بدون پسوند کیلومتر بر ثانیه ) به توان 2 باضافه پسوند سال یعنی 90 میلیارد سال و آنهم سال شمسی و نه قمری. نیمی از این عمر یعنی 45 میلیارد سال به فاز انبساط و نیمی دیگر به فاز انقباض تعلق دارد . تا زمانیکه طول عمر کلی کیهان توسط منجمین و کیهان شناسان برجسته قابل پیش بینی و تخمین و محاسبه و تعیین نباشد، می توان این عدد را در جهت سهولت در تفکر و تخیل در پیرامون پاسخ گویی به سوالاتی از قبیل خدا کیست و چیست ، من کیم ، از کجا آمده ام و به کجا خواهم رفت ، این رفتن و آمدنم بهر چه بود ، منشاء این جهان و چگونگی پیدایش و سرنوشت غایی یا نهائی آن چیست و چه خواهد بود، مورد استفاده قرار گیرد. تلفظ این عدد می تواند به شکل زیر بیان شود : دویست هزار ( میلیارد بتوان دو ) مرتبه یا درجه و یا صفر ممیز دو ( ۰، ۲ ) در ( یک میلیارد بتوان سه ) مرتبه یا درجه. در پایان گفتار کودکانه امروز خویش لازم به اشاره می دانم که خداوند متعال در لحظه حال که طول آن برابر با زمان پلانک یعنی 10 بتوان منهای 43 ثانیه می باشد، در محتوا و محیط کلیه جهان های موازی و مساوی و فراوان که تعداد آنها در کلیه جهات بسوی بیکرانی و بیشماری هرگز به پایان نخواهد رسید، در عین واحد هم در قالب واقعیت عینی به ظهور و پیدایش و کثرت رسیده و می رسد و خواهد رسید و هم در قالب واقعیت محض و غیبی در پشت پرده ضخیم واقعیت عینی حضور مطلق دارد و از پشت پرده ظاهری واقعیت عینی هیچگونه دخالتی در عالم شهود نمی کند، زیرا اول و وسط و آخر و ظاهر و باطن و سرنوشت همه چیز و همه کس را از پیش با قدرت و علم و آگاهی و اطمینان مطلق تعیین نموده است و در تصمیمات اولیه خویش هیچگونه تحدید نظری نمی کند. لذا احساس و فکر و خیال اش در پیرامون کار و بارش تختِ تخت و کاملا آرام و راحت است و اگر هم کلیه جهان ها بطور معجزه آسایی توسط یک موجود خیالی - اوهامی تحت نام اهریمن یا ابلیس یا زَتان و یا شیطان خودمان محو گردند، کوچکترین خم و چروکی بر جمال بی مثال اش ایجاد نخواهد گردید. لذا توصیه این حقیر این است که باور داشتن و نداشتن به خداوند متعال در پیشگاه مبارک و بیکران عالی جناب ، هم ارز و هم ارزش می باشند و هیچکدام هیچگونه ارجحیت و برتری نسبت به دیگری ندارد. اما امید باطنی ( و نه ظاهری و عوام فریبانه ) به خداوند متعال برای انسان بسیار مفید می باشد و آنهم بدون توقع و انتظار و چشم داشت به دریافت امدادهای غیبی و رُخ دادن معجزات و استجاب یا بر آورده شدن دعاها و آرزو های واهی.

این گیتی یا این عالم یا این دنیا یا این کیهان و یا این جهان از مقولات یا مفاهیم یا الفاظ یا واژه ها و یا کلمات کلی و جزئی و از گزاره ها یا عبارات و یا جملات و متن های کلی و جزئی آفریده نشده است بلکه از
...
[مشاهده متن کامل]
هستی یا وجود ؛ زمان و مکان؛ بیزمانی و بیمکانی ؛ نفس مجرد یا من یا خود ؛ علم و آگاهی و هوش ؛ حافظه یا خاطره ؛ صبر و عشق؛ قدرت یا نیرو و توان ؛ حرکت و سکون ؛ جان بیکران خداوند متعال آفریده شده است و آنهم نه تنها یکی بلکه بطور فراوان و همسان و برابر و تعداد آنها بسوی بیکرانی و بیشماری هرگز به پایان نخواهد رسید. به زبان دینی و فلسفی و عرفانی هستی یا وجود خداوند متعال دارای سه جنبه ظهوری می باشد یعنی ماده - روح - روان. به زبان علمی دو جنبه ظهوری یعنی جرم و انرژی که با هم هم ارز و یکی اند و قابل تبدیل شدن بهمدیگر. واژه یونانی peri hyle با تلفظ پری هیلی که توسط مترجمین عرب زبان به هیولی اولی ترجمه شده است ، به معنای ماده اولیه نمی باشد بلکه به معنای خمیر مایه ( ساختاری ) اولیه یعنی هستی یا وجود بیکران خداوند. دین و فلسفه و حکمت و عرفان دینی و علم بخصوص علم فیزیک هنوز به این حقیقت ژرف دست نیافته اند که پدیده های بیزمانی و بیمکانی مترادف و معادل و هم معنا با عدم وجود زمان و مکان نیستند بلکه نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی آنها و مثل آنها هم مطلق اند و هم نسبی. برترین منطقی که در طول تاریخ تاکنون به پیدایش رسیده است ، منطق جبری جورج بول می باشد که توسط دومورگان به زبان سمبلیک ریاضی بیان گشته و پایه و اساس تئوری یا نظری و عملی علم اینفورماتیک را تشکیل می دهد. انسان از طریق منطق صوری ارسطو و اصولا فلسفه های افلاطونی و ارسطوئی و نوافلاطونی و نوارسطویی به هیچ حقیقت ژرف و ماورائی در زمینه های هستی یا وجود شناسی و خود شناسی و انسان شناسی و طبیعت یا کیهان یا جهان شناسی و خدا شناسی تاکنون دست نیافته و در آینده هم دست نخواهد یافت. در میدان های معارف دینی از قبیل الاهیات یا خداشناسی و کلام و تفسیر و حکمت و عرفان و شعر و ادب و هنر دینی هم بهمان ترتیب. انسان تا زمانیکه نتواند که باور های دینی و استدلالات منطقی و عقلانی فلسفی و کشف و شهودات شوقانی و ذوقانی عرفانی را کنار بگذارد و به شناخت و دانش علمی و در راس آنها علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات محض و کاربردی گرایش پیداکند، هیچگاه به شناخت خود و خدا نائل نخواهد گردید. زیرا شریعت حقیقی و واقعی خداوند متعال نه دین می باشد و نه فلسفه و نه عرفان بلکه علم و در راس آنها علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات محض و کاربردی. اگر جبر منطقی جرج بول به وجود نمی آمد، ما انسان ها امروز نمی توانستیم به کمک کامپیوتر و گوشی یا همراه یا مبایل و لب تاپ و از طریق اینترنت باهم گفت و شنود داشته باشیم. اما اگر منطق صوری ارسطو به وجود نمی آمد، احساسات و افکار و خیالات انسان های منطقی و فلسفی تا این حد پریشان نمی شدند.

ایساغوجی یا isagoge یا ایساگوگه در اصل یک واژه ترکیبی است که از سه کلمه فارسی ساخته شده است بصورت: ایسا گو گه
این واژه برخلاف دیدگاه واژه شناسان به معنای مدخل و ورودیه یا در ورودی نیست. گو در زبان فارسی از مصدر گفتن میباشد و دو حالت دارد، یکی امری و دیگری فعلی. حالت امری این است که یکی به دیگری امر به گفتن می کند: بگو یا گو. حالت فعلی این است که یک فرد مشغول عمل گفتن است: در حال گفتن است یا میگوید. گه در زبان فارسی مخفف گاه می باشد که میتواند هم زمانی باشد و هم مکانی. همانطور که یک فرد مسلمان قبل از شروع یک کار عبارت : بسم الله را بر زبان جاری میکند، یک فرد مسیحی درگذشته ها عبارت : یا ایسا ( یا عیسی ) را بر زبان جاری می نموده است. تلفظ اصلی نام Pophyre فیفوریوس نمی باشد بلکه " پور فیره " یا " پُر فیره " .
...
[مشاهده متن کامل]

پیشوند پور و پُر هردو فارسی میباشند. یکی فرزند و دیگری " پُر از " . اگر مفهوم فیره به معنای آهن باشد، آنگاه این نام دارای دو معنی می باشد: یکی فرزند آهن و دیگری پُر از آهن ، یعنی سفت و سخت و با همت مثل آهن یا دارای یک اراده آهنین. در جای دیگر اشاره شد که قاطیقوریاس یا Kategorie یا ( catgory ) یا کاتِ گوری هم یک واژه ترکیبی بوده و از دو کلمه فارسی کات و گوری ساخته شده است. کات به معنای جعبه و صندوق و گوری به معنای دفن شده در زیر خاک. لذا اشاره به گنجی گرانبها است که در جعبه قرار گرفته باشد و در دل واقعیت دفن گردیده باشد. فیلسوف وظیفه خود دانسته است که به آن گنج نهفته دست یابد. معروف است که پیر و مرشد یا استاد در مدرسه فلسفی اسکندریه به شاگرد خود تحت نام " فرزند آهن " یا فیفوریوس همیشه گوش زد میکرده که قبل از شروع کار " گفتن ایسا " را فراموش نکند.
کلیات خمس که علم منطق و فلسفه تاکنون بررسی گردیده اند، از این به بعد منطق دانان و فلاسفه و حکیمان می توانند آنرا به اجمال و اختصار پشت سر بگذارند و به کلیات جنسی خمس یا سرنوشت های پنجگانه جنسی و عشقی به پردازند و به کمک آن مراتب هفتگانه وجود و حیات های هفتگانه انسان را و نحوه و چگونگی ظهور آنها را در جهان های نزولی - ازلی و جهان های صعودی - ابدی مورد مطالعه و پژوهش قرار دهند و یک فصل کاملا نو را در مورد خداوند و خلقت و آفرینش باز نمایند که تا کنون در روند تاریخ تکامل آگاهی و تئوری شناخت، از زمان پیدایش انسان تاکنون در اندیشه و ذهن انسان متولد نشده است.

بپرس