پیشنهادهای عباس نعمتی فر (٣١٥)
بنیان گذار، طراح ( اصلی ) Tinoco was one of the architects of the government’s economic reforms. He was the chief architect of the country’s new ec ...
عقد نامه، سند ازدواج
ناموفق شدن، رضایت بخش نبودن، دیگر خوشایند نبودن The relationship turned sour over a financial dispute. Their investments had begun to go sour. Thei ...
ناموفق شدن، رضایت بخش نبودن، دیگر خوشایند نبودن The relationship turned sour over a financial dispute. Their investments had begun to go sour. Thei ...
شایع، همه گیر ( چیزی که غالب مردم آن را می دانند و درباره آن صحبت می کنند ) There was news abroad that a change was coming. There’s a rumour abroad ...
آرام تر کردن، کم کردن فعالیت، کاهش تأثیر چیزی
بهت زده، هاج و واج، دچار ترس یا شوک شده
بلافاصله بعد از ( کسی یا چیزی ) TV camera teams arrived hot on the heels of the police. Her remarks came hard on the heels of a statement by the Pr ...
ملکه مهمانی آخر سال، دختری که در جشن آخر سال تحصیلی دانش آموزان بزرگتر برگزیده می شود. Marilyn’s selection as Prom Queen made her the envy of every ...
کشور، ( ادبیات ) زادگاه، سرزمین
تلاش کردن وکیل برای اینکه اثبات کند فردی مجرم است Julius Capon, prosecuting, described the defendant as ‘ruthless’. James Spencer, prosecuting, clai ...
فراخواندن، درخواست کردن ( از فرد یا سازمانی ) برای انجام کاری
کسی که به چیزی شک دارد، شاک ( مشکوک غلط است )
کاشی کار
معذب کننده، مایه خجالت، شرمنده کننده
سخت و اذیت کننده
مهم نیست چقدر . . .
( ارتش ) مامور بهداری ارتش، بهدار، امدادگر پزشکی جبهه
کاملا خیساندن
داستان ( تخیلی و پرماجرا )
( نگاه کردن یا توجه کردن و ) انتظار ( وقوع چیزی را ) کشیدن، چشم انتظار بودن
قرار عاشقانه بدون آشنایی قبلی
( روی دعوتنامه نوشته می شود و یعنی ) لطفاً پاسخ دهید ( که در میهمانی حضور می یابید یا خیر )
سرسختانه جنگیدن و مقاومت کردن، مصمم برای رسیدن به موفقیت یا رهایی از یک وضعیت دشوار تلاش کردن
چیزی را مسلم فرض کردن
قدر ندانستن، از کسی انتظار بی جا داشتن
به شدت خسته کردن Even a short walk exhausted her. Don't exhaust yourself. We'll clean up for you. She was exhausted by running up the steep hill.
ساده ( و غیرجذاب ) Her hair was short and severe. a rather severe red - brick building She wore a severe black dress, and plain black shoes. I don ...
ساده و بی پیرایه
بسیار موفق، پررونق شکوفا
قید کردن، مشخص کردن، تصریح کردن
( جمعیت کثیری ) سرزده ( و بدون دعوت ) آمدن
( وجود یا وقوع چیزی را ) مسلم فرض کردن ( و قدر آنها را ندانستن )
خصلت، ویژگی، خصیصه
کاملاً مناسب
( کسی که جایگاه یا قدرت ) برتر ( را دارد ) cotton, monarch of the textile world The bout was fought to determine who would be the monarch of the rin ...
جلای وطن، میهن راندگی ( به دلایل سیاسی )
اخراج کردن، بیرون انداختن، بیرون کردن
1. ( به سرعت یا ناگهان، جایی را ) ترک کردن Sorry, but I’ll have to shoot off before the end of the meeting. I have to shoot off to my next appointme ...
حسن نیت، خیرخواهی
مهر تایید، تاییدیه
شکلک کاغذی یا چوبی ( بچه گانه )
برج های دوازده گانه، صور فلکی
( غذای ) چرب و چیلی و سنگین
مصور کردن ( کتاب و مجله و . . . ) Over a hundred diagrams, tables and pictures illustrate the book. She has illustrated several children’s books. ...
ترغیب کردن، جذب کردن، وسوسه کردن، اغوا کردن، مجاب کردن، تشویق کردن
با سختی و به آرامی حرکت کردن
ترسناک، نگران کننده She couldn’t put off the dreaded moment forever. After years of toil, scientists disclosed that they had made progress in contro ...
1. اشتباه فاحش ( و ناشی از بی توجهی ) 2. مرتکب اشتباه احمقانه شدن
1. کورمال کورمال حرکت کردن blunder about/around: Someone was blundering about in the kitchen. blunder into/past/through etc something: Phil came blu ...