تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

an artwork a work of art قطعه ای هنری اثری هنری کاری هنری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

it is or was necessary or unavoidable ضروری است لازم است گریزناپذیر است مثال: "if needs must, they will eat any food" اگر لازم باشد، آنها هر غذایی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

بی واسطه [تجربه] مستقیم [تجربه] دست اول

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

To have a lesson means to be occupied with a lesson دوره دیدن درس گرفتن آموزش دیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

not relaxing, difficult. Examples I have been having really rough nights lately. I can barely sleep شب سخت شب ناآرام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Definition of weigh on. : to make ( someone or something ) sad, depressed, or worried The bad news is really weighing on me. I can tell that somethin ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

be/mean everything ( to somebody ) From Longman Dictionary of Contemporary English be/mean everything ( to somebody ) to be the most important thing ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

be/mean everything ( to somebody ) From Longman Dictionary of Contemporary English be/mean everything ( to somebody ) to be the most important thing ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

cause someone to start doing something, especially laughing or talking کسی را به آغاز کاری برانگیختن کسی را به حرف کشاندن یا به خنده و گریه انداختن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

having strong feelings of sadness or sympathy, because of something someone has said or done متأثر تحت تأثیر احساساتی مثال: When she told me about ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

to consider without giving deep thought to or coming to a conclusion concerning در نظر داشتن در نظر گرفتن بررسی کردن مثال: : we're playing with the i ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

در نظر داشتنِ ایده ای در نظر گرفتنِ ایده ای بررسی کردنِ ایده ای فکر کردن به ایده ای : we're playing with the idea of emigrating ما در حال بررسی ایده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Not wearing clothing; not covered by clothing, hair, feathers, etc. ( of an activity or event ) In which participants do not wear clothing برهنه لخت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

نور زیاد روشنایی تابناک روشناییِ زیاد روشنایی پرنور

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

British English spoken used to say that you are very hungry or thirsty and want a particular food or drink خوردن پیتزا یکجا این اصطلاح در زمانی به کا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

bounded محدود محصور

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

شروط استلزامات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

"a certain age" is a phrase "used to avoid saying that a person, usually a woman, is no longer young but is not yet old" of an unspecified age, but n ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

در زبان محاوره [slang] خطاب به زنان هم به کار می رود. بنابراین، در فارسی شاید بتوان این معادل ها را صرفاً برای کاربرد در ترجمه ی زبان محاوره به کار ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

امرار معاش کردن درآمدزایی کردن گذراندن زندگی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

در نظر است که، [نقل از فرهنگ هزاره] برنامه ریزی شده است که [نقل از فرهنگ هزاره] تصور می شود که فکر می کنند که

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در این حوالی در این اطراف در این گوشه و کنار در این دور و بر حوالیِ اینجا در این نزدیکی در این نزدیکی ها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

بالا زدن [درباره ی دامن و لباس]

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به نقل از کمبریج دیکشنری: the best or only way to achieve something بهترین راه برای رسیدن به چیزی بهترین یا تنها شیوه برای دستیابی به چیزی بهترین یا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

روی موضوعی قفل کردن توی موضوعی گیر کردن به موضوعی گیر دادن و دنبالش رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

to think about something or someone much more than is necessary or sensible لانگمن به چیزی بیش از حد فکر کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

make someone feel more energetic and cheerful به کسی نیرو بخشیدن به کسی انرژی دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

از صفر شروع کردن از هیچ شروع کردن از دوباره شروع کردن با هیچی شروع کردن با صفر شروع کردن دست خالی شروع کردن دست خالی کاری را آغاز کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

راه آهن خطوط ریلی خطوط راه آهن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

راه آهن خطوط ریلی خطوط آهن خطوط راه آهن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

به خودم مربوطه!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

هیجان برانگیز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

to provide things that someone or something needs برآوردن نیازها برآورده کردن نیازها مرتفع کردن نیازها رفع کردن نیازها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

طبق معمول نوعاً

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بازی کردنِ نقشِ مشارکت کردن در شرکت داشتن در

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

به طور مشخص مشخصاً

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بریتانیا [ محاوره ای] انگلستان [محاوره ای] Blighty" is a British English slang term for Great Britain or often specifically England

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

پرتراکم از لحاظ جمعیتی پرجمعیت و متراکم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

دارای متقاضیِ زیاد دارایِ متقاضیِ بسیار در معرض تقاضای بسیار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

مسائل عاطفی امور عاطفی مسائل عاشقانه مسائل عشقی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به مرور زمان با گذشت زمان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

to be easy for someone to do راحت بودنِ کاری [برای کسی] آسان بودن کاری [برای کسی] مثال: Public speaking does not come easily to most people صحبت کرد ...

پیشنهاد
٢

encourage کسی را به کاری ترغیب کردن کسی را به کاری تشویق کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

( on the online dating app Tinder ) indicate that one finds someone attractive ( or unattractive ) by moving one's finger to the right ( or left ) ac ...

پیشنهاد
٢

1 - نظارت کردن بر کسی یا چی 2 - به کسی یا چیزی علاقه مند شدن To watch or look at someone or something closely; to monitor someone or something conti ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

1 - نظارت کردن بر کسی یا چی 2 - به کسی یا چیزی علاقه مند شدن To watch or look at someone or something closely; to monitor someone or something conti ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

شهامت کاری را پیدا کردن جرأت کاری را پیدا کردن شجاعت کاری را پیدا کردن دل و جگرِ انجام کاری را پیدا کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

to look directly at ( به نقل از میریام وبستر ) مستقیم به کسی نگاه کردن در چشم کسی نگاه کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

سخت درگیرِ ( چیزی بودن ) به شدت درگیرِ ( چیزی بودن ) به نقل از کالینز دیکشنری: If you say that someone is at the sharp end of a particular activit ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

نهایتاً در نهایت بالأخره سرانجام [در محاوره] آخرش، [در نقش قیدی] عاقبت،