ترجمه‌های محمد حیدری (٦٨)

بازدید
٥٠
تاریخ
٤ سال پیش
متن
I don't know where to park downtown these days.
دیدگاه
٩

نمیدونم این روزا کجا تو مرکز شهر پارک کنم.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The more we study, the more we discover our ignorance. Percy Bysshe Shelley
دیدگاه
١٩

( هرچه ) بیشتر که مطالعه می کنیم , بیشتر به نادانی خودمون پی می بریم. پرسی بیش شلی ( یک شاعر غزلسرای انگلیسی )

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I could not imagine what my real father might look like.
دیدگاه
٦

نمی تونستم تصور اینکه پدر واقعیم ممکنه چه شکلی باشه رو بکنم

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The balloon burst with a bang.
دیدگاه
٤

بالون ( یا بادکنک ) با تقی منفجر شد

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I was curious to find out what she had said.
دیدگاه
١٦

( خیلی ) کنجکاو بودم که بفهمم چی گفته بود

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Love will find out the way.
دیدگاه
١٥

عشق بالاخره راهی پیدا می کنه

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I don't know where to park downtown these days.
دیدگاه

این روزا دیگه نمی دونم جایی برای پارک کردن تو مرکز شهر هست یا نه

تاریخ
٤ سال پیش
متن
They finally found out where he hid the money.
دیدگاه

بالاخره فهمیدن که کجا پولو مخفیش کرده

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I found out that she is very wealthy.
دیدگاه
١٧

متوجه شدم که اون ( دختره ) واقعا پولداره.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Why don't you come over for supper on Friday?
دیدگاه

چرا جمعه برای غذا خوری ( شام ) دسته جمعی نمیای.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I hope you can come over again.
دیدگاه
٥

امید وارم که دوباره بتونی بیای ( ( خونمون; ) come over=بیا خونه )

تاریخ
٥ سال پیش
متن
We bet five dollars on the game.
دیدگاه

ما رو بازی پنج دلار شرط می بندیم.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
I bet five dollars on that horse.
دیدگاه
١٩

رو اون اسب پنج دلار شرط می بندم

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Please stay and talk for a while; I've made some coffee.
دیدگاه
٧

میشه چند لحظه بمونی و صحبت کنیم, من ( تازه ) قهوه آماده کردم.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Is there anyone who can tell a fairy tale?
دیدگاه

ازدواج خوش آنها موجب به کابوس شد

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Is there anybody who can tell a fairy tale?
دیدگاه

متأسفانه, پایان داستان آنچنان ( که می گفتی ) خوب نبود.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Finally, the diver's head emerged out of the murky water.
دیدگاه
٢٤

بالاخره سر غواص از آب گل آلود بیرون اومد ( دیده شد )

تاریخ
٥ سال پیش
متن
A figure emerged from the mist.
دیدگاه
-٢٨

یک منظره ای با غبار پدیدار شده ( این مکان گرد و خاکی شده )

٢