ترجمه‌های محمد حیدری (٦٨)

بازدید
٤٨
تاریخ
٤ سال پیش
متن
After the first application of paint, he stepped back to look at his work.
دیدگاه
-١٨

پس از اولین استفاده از رنگ, او برای گشتن شغلش تامل کرد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
a sickly person
دیدگاه
٠

فردی ناخوش

تاریخ
٤ سال پیش
متن
She learned to ride English style.
دیدگاه
٠

او یادگرفت که به سبک انگلیسی ( اسب ) سواری کند.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The style of his hair hasn't changed in years.
دیدگاه
٠

مدل مو های او ( دختر ) این سال ها تغییری نکرده است.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Marathon runners need plenty of stamina.
دیدگاه

دوندگان ماراتن ( دو استقامتی که حدود 40 کیلومتر نیاز به دویدن دارد ) به مقدار زیادی ( وکافی ) استقامت نیاز دارند.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Without giving this information, the report is not complete.
دیدگاه
٠

بدون دادن این اطلاعات, ( این ) گزارش کامل نیست.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
One should take care of oneself to stay healthy.
دیدگاه

اول از همه باید به خودت اهمیت بدی تا سالم بمونی

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Is there anyone who can tell a fairy tale?
دیدگاه

ازدواج خوش آنها موجب به کابوس شد

تاریخ
٤ سال پیش
متن
They finally found out where he hid the money.
دیدگاه

بالاخره فهمیدن که کجا پولو مخفیش کرده

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The afternoon was seasoned with laughter.
دیدگاه
٠

بعد از ظهر با خنده سپری شده بود.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The company's prospects look good this year.
دیدگاه

چشم انداز توسعه شرکت امسال خوب بنظر می رسه.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Why don't you come over for supper on Friday?
دیدگاه

چرا جمعه برای غذا خوری ( شام ) دسته جمعی نمیای.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
A beautiful sunrise greeted me as I awoke.
دیدگاه
٠

تا بیدار شدم طلوع خورشیدی به من خوش آمد گویی کرد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
My friends introduced classical music to me when I was in college.
دیدگاه
٢

وقتی تو دانشکده بودم دوستام موسیقی کلاسیک رو بهم معرفی کردن.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Is there anybody who can tell a fairy tale?
دیدگاه

متأسفانه, پایان داستان آنچنان ( که می گفتی ) خوب نبود.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I don't know where to park downtown these days.
دیدگاه

این روزا دیگه نمی دونم جایی برای پارک کردن تو مرکز شهر هست یا نه

تاریخ
٤ سال پیش
متن
When her task was finally complete, she made herself a cup of tea.
دیدگاه
٤

او وقتی که بالاخره کارش رو تموم کرد, خودش رو به یک فنجان چای دعوت کرد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Please fill out the attached blank.
دیدگاه
١

لطفا پیوست خالی را تکمیل کنید.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
He was to hang for the crime, but the governor granted him a pardon.
دیدگاه
٤

قرار بود او را برای جرمش حلق آویز کنند, ولی حاکم عفو و پوزش او را پذیرفت.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
We bet five dollars on the game.
دیدگاه

ما رو بازی پنج دلار شرط می بندیم.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I'd like to introduce a new topic of discussion.
دیدگاه
٦

می خواهم موضوع جدید بحث رو معرفی کنم.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
my other hand
دیدگاه

دست دیگم

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I'd like to introduce a new topic of discussion.
دیدگاه
٦

مایلم تا با موضوعی جدید از بحث آشناتون کنم.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Suppose that we stay for two weeks. Could we get a cheaper rate then?
دیدگاه

بر فرض که برای دو هفته موندیم. بعدش می شه نرخ ارزون تری گیرمون بیاد؟

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I'm sorry; I forgot to introduce myself.
دیدگاه
١

عذر می خواهم; یادم رفت خودم رو معرفی کنم.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
She married him, so I suppose that she loves him.
دیدگاه
٦

دختره باهاش ازدواج کرد, پس من که فکر می کنم دوستش داره.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Those are interesting facts, but they have no application to this matter.
دیدگاه
٣

آن حقایق ها جالب و جذاب هستند, ولی آن ها هیچ کاربردی برای این مشکل ندارند.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Could u tell me how to fill out this form?
دیدگاه
٤

میشه به من بگید که چطوری این فرم رو پر کنم؟

تاریخ
٤ سال پیش
متن
They suspected each other of the crime.
دیدگاه
٠

اون ها به جرم های هم مشکوک شدن.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The florist assured him that they would.
دیدگاه
٤

گل فروش به او اطمینان داد که آن ها انجامش می دهند.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
great matters
دیدگاه
٤

مشکلات بزرگ

تاریخ
٤ سال پیش
متن
great courage
دیدگاه
٤

شجاعت عظیم و با وقار

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I don't know how to fill out this form.
دیدگاه
٨

نمی دونم این فرم رو چطور پرش کنم.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The prospect of losing his business frightened him.
دیدگاه
٤

انتظار از دست دادن کسب و کارش او را ترساند.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
a special meaning in his glance
دیدگاه

نگاش معنی خاصی داشت.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I hope you can come over again.
دیدگاه
٥

امید وارم که دوباره بتونی بیای ( ( خونمون; ) come over=بیا خونه )

تاریخ
٤ سال پیش
متن
the feud between political parties
دیدگاه
٦

دشمنی در بین حزب های سیاسی

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I benefited much from my association with his brother.
دیدگاه
١٠

من از همکاریم با برادر او سود زیادی بردم ( توجه احتمالا سودش مالی نبوده سود مالی : profit )

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The balloon burst with a bang.
دیدگاه
٤

بالون ( یا بادکنک ) با تقی منفجر شد

تاریخ
٤ سال پیش
متن
He is my classmate of junior middle school.
دیدگاه
١

اون همکلاسی دوران راهنمایی مدرسه من هستش.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I don't know where to park downtown these days.
دیدگاه
٩

نمیدونم این روزا کجا تو مرکز شهر پارک کنم.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
the friendship between us
دیدگاه
١٠

دوستی بینمون

تاریخ
٤ سال پیش
متن
He usually orders the steak, but he decided to try the salmon this time.
دیدگاه

او معمولا استیک گوشت رو سفارش میده ( ترجیحش میده ) , ولی این بار تصمیم گرفته که ماهی سالمون رو امتحانش کنه.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
A mechanic needs a complete set of auto wrenches.
دیدگاه
١٠

یک مکانیک به مجموعه ای کامل از آچار های خودکار نیاز داره.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
a great crowd
دیدگاه
٣

کثیری از جمعیت

تاریخ
٥ سال پیش
متن
A figure emerged from the mist.
دیدگاه
-٢٨

یک منظره ای با غبار پدیدار شده ( این مکان گرد و خاکی شده )

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Stir in zucchini, garbanzo beans, olives, salt and pepper.
دیدگاه
٩

کدو سبز، لوبیا گاربانزو، زیتون، نمک و فلفل رو مخلوط و هم بزنید.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
plenty of space for work
دیدگاه
١١

فضای کافی برای کار

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I could not imagine what my real father might look like.
دیدگاه
٦

نمی تونستم تصور اینکه پدر واقعیم ممکنه چه شکلی باشه رو بکنم

تاریخ
٤ سال پیش
متن
a sloppy appearance
دیدگاه
١٤

ظاهری شلخته

١