ترجمههای محمد حیدری (٦٨)
پس از اولین استفاده از رنگ, او برای گشتن شغلش تامل کرد.
او یادگرفت که به سبک انگلیسی ( اسب ) سواری کند.
مدل مو های او ( دختر ) این سال ها تغییری نکرده است.
دوندگان ماراتن ( دو استقامتی که حدود 40 کیلومتر نیاز به دویدن دارد ) به مقدار زیادی ( وکافی ) استقامت نیاز دارند.
بدون دادن این اطلاعات, ( این ) گزارش کامل نیست.
اول از همه باید به خودت اهمیت بدی تا سالم بمونی
بالاخره فهمیدن که کجا پولو مخفیش کرده
چشم انداز توسعه شرکت امسال خوب بنظر می رسه.
چرا جمعه برای غذا خوری ( شام ) دسته جمعی نمیای.
تا بیدار شدم طلوع خورشیدی به من خوش آمد گویی کرد.
وقتی تو دانشکده بودم دوستام موسیقی کلاسیک رو بهم معرفی کردن.
متأسفانه, پایان داستان آنچنان ( که می گفتی ) خوب نبود.
این روزا دیگه نمی دونم جایی برای پارک کردن تو مرکز شهر هست یا نه
او وقتی که بالاخره کارش رو تموم کرد, خودش رو به یک فنجان چای دعوت کرد.
قرار بود او را برای جرمش حلق آویز کنند, ولی حاکم عفو و پوزش او را پذیرفت.
می خواهم موضوع جدید بحث رو معرفی کنم.
مایلم تا با موضوعی جدید از بحث آشناتون کنم.
بر فرض که برای دو هفته موندیم. بعدش می شه نرخ ارزون تری گیرمون بیاد؟
عذر می خواهم; یادم رفت خودم رو معرفی کنم.
دختره باهاش ازدواج کرد, پس من که فکر می کنم دوستش داره.
آن حقایق ها جالب و جذاب هستند, ولی آن ها هیچ کاربردی برای این مشکل ندارند.
میشه به من بگید که چطوری این فرم رو پر کنم؟
گل فروش به او اطمینان داد که آن ها انجامش می دهند.
انتظار از دست دادن کسب و کارش او را ترساند.
امید وارم که دوباره بتونی بیای ( ( خونمون; ) come over=بیا خونه )
من از همکاریم با برادر او سود زیادی بردم ( توجه احتمالا سودش مالی نبوده سود مالی : profit )
اون همکلاسی دوران راهنمایی مدرسه من هستش.
نمیدونم این روزا کجا تو مرکز شهر پارک کنم.
او معمولا استیک گوشت رو سفارش میده ( ترجیحش میده ) , ولی این بار تصمیم گرفته که ماهی سالمون رو امتحانش کنه.
یک مکانیک به مجموعه ای کامل از آچار های خودکار نیاز داره.
یک منظره ای با غبار پدیدار شده ( این مکان گرد و خاکی شده )
کدو سبز، لوبیا گاربانزو، زیتون، نمک و فلفل رو مخلوط و هم بزنید.
نمی تونستم تصور اینکه پدر واقعیم ممکنه چه شکلی باشه رو بکنم