ترجمههای محمد حیدری (٦٨)
فکر کن که تو موقعیت منی; چی کار می کنی؟
انعکاس نور مهتاب در دریاچه زیبا به نظر رسید.
او به طور اتفاقی رییسش را شنبه در دفتر پست ملاقات کرد.
بالاخره سر غواص از آب گل آلود بیرون اومد ( دیده شد )
فقط عمه اش ( /خاله ) , دختر خالهاش ( /پسر/دختر ( عمو, دایی, خاله, عمه ) ) و تعداد کمی از بستگان نزدیکش در مراسم خاکسپاری شرکت کردند.
متوجه شدم که اون ( دختره ) واقعا پولداره.
میشه چند لحظه بمونی و صحبت کنیم, من ( تازه ) قهوه آماده کردم.
( هرچه ) بیشتر که مطالعه می کنیم , بیشتر به نادانی خودمون پی می بریم. پرسی بیش شلی ( یک شاعر غزلسرای انگلیسی )
( خیلی ) کنجکاو بودم که بفهمم چی گفته بود
نمی تونستم تصور اینکه پدر واقعیم ممکنه چه شکلی باشه رو بکنم
کدو سبز، لوبیا گاربانزو، زیتون، نمک و فلفل رو مخلوط و هم بزنید.
یک منظره ای با غبار پدیدار شده ( این مکان گرد و خاکی شده )
یک مکانیک به مجموعه ای کامل از آچار های خودکار نیاز داره.
او معمولا استیک گوشت رو سفارش میده ( ترجیحش میده ) , ولی این بار تصمیم گرفته که ماهی سالمون رو امتحانش کنه.
نمیدونم این روزا کجا تو مرکز شهر پارک کنم.
اون همکلاسی دوران راهنمایی مدرسه من هستش.
من از همکاریم با برادر او سود زیادی بردم ( توجه احتمالا سودش مالی نبوده سود مالی : profit )
امید وارم که دوباره بتونی بیای ( ( خونمون; ) come over=بیا خونه )
انتظار از دست دادن کسب و کارش او را ترساند.
میشه به من بگید که چطوری این فرم رو پر کنم؟
گل فروش به او اطمینان داد که آن ها انجامش می دهند.
آن حقایق ها جالب و جذاب هستند, ولی آن ها هیچ کاربردی برای این مشکل ندارند.
دختره باهاش ازدواج کرد, پس من که فکر می کنم دوستش داره.
عذر می خواهم; یادم رفت خودم رو معرفی کنم.
بر فرض که برای دو هفته موندیم. بعدش می شه نرخ ارزون تری گیرمون بیاد؟
مایلم تا با موضوعی جدید از بحث آشناتون کنم.
می خواهم موضوع جدید بحث رو معرفی کنم.
قرار بود او را برای جرمش حلق آویز کنند, ولی حاکم عفو و پوزش او را پذیرفت.