ترجمه‌های محمد حیدری (٦٨)

بازدید
٤٧
تاریخ
٥ سال پیش
متن
A figure emerged from the mist.
دیدگاه
-٢٨

یک منظره ای با غبار پدیدار شده ( این مکان گرد و خاکی شده )

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Finally, the diver's head emerged out of the murky water.
دیدگاه
٢٤

بالاخره سر غواص از آب گل آلود بیرون اومد ( دیده شد )

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Is there anybody who can tell a fairy tale?
دیدگاه

متأسفانه, پایان داستان آنچنان ( که می گفتی ) خوب نبود.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Is there anyone who can tell a fairy tale?
دیدگاه

ازدواج خوش آنها موجب به کابوس شد

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Please stay and talk for a while; I've made some coffee.
دیدگاه
٧

میشه چند لحظه بمونی و صحبت کنیم, من ( تازه ) قهوه آماده کردم.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
I bet five dollars on that horse.
دیدگاه
١٩

رو اون اسب پنج دلار شرط می بندم

تاریخ
٥ سال پیش
متن
We bet five dollars on the game.
دیدگاه

ما رو بازی پنج دلار شرط می بندیم.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I hope you can come over again.
دیدگاه
٥

امید وارم که دوباره بتونی بیای ( ( خونمون; ) come over=بیا خونه )

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Why don't you come over for supper on Friday?
دیدگاه

چرا جمعه برای غذا خوری ( شام ) دسته جمعی نمیای.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I found out that she is very wealthy.
دیدگاه
١٧

متوجه شدم که اون ( دختره ) واقعا پولداره.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
They finally found out where he hid the money.
دیدگاه

بالاخره فهمیدن که کجا پولو مخفیش کرده

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I don't know where to park downtown these days.
دیدگاه

این روزا دیگه نمی دونم جایی برای پارک کردن تو مرکز شهر هست یا نه

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Love will find out the way.
دیدگاه
١٥

عشق بالاخره راهی پیدا می کنه

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I was curious to find out what she had said.
دیدگاه
١٦

( خیلی ) کنجکاو بودم که بفهمم چی گفته بود

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The balloon burst with a bang.
دیدگاه
٤

بالون ( یا بادکنک ) با تقی منفجر شد

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I could not imagine what my real father might look like.
دیدگاه
٦

نمی تونستم تصور اینکه پدر واقعیم ممکنه چه شکلی باشه رو بکنم

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The more we study, the more we discover our ignorance. Percy Bysshe Shelley
دیدگاه
١٩

( هرچه ) بیشتر که مطالعه می کنیم , بیشتر به نادانی خودمون پی می بریم. پرسی بیش شلی ( یک شاعر غزلسرای انگلیسی )

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I don't know where to park downtown these days.
دیدگاه
٩

نمیدونم این روزا کجا تو مرکز شهر پارک کنم.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
the fashions of today
دیدگاه
٩

مدهای روز

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Let me introduce you to my friends.
دیدگاه
١٢

بزار به دوستام معرفیت کنم

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I'm sorry; I forgot to introduce myself.
دیدگاه
١

عذر می خواهم; یادم رفت خودم رو معرفی کنم.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I'd like to introduce a new topic of discussion.
دیدگاه
٦

می خواهم موضوع جدید بحث رو معرفی کنم.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I'd like to introduce a new topic of discussion.
دیدگاه
٦

مایلم تا با موضوعی جدید از بحث آشناتون کنم.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
My friends introduced classical music to me when I was in college.
دیدگاه
٢

وقتی تو دانشکده بودم دوستام موسیقی کلاسیک رو بهم معرفی کردن.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
He is my classmate of junior middle school.
دیدگاه
١

اون همکلاسی دوران راهنمایی مدرسه من هستش.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
They suspected each other of the crime.
دیدگاه
٠

اون ها به جرم های هم مشکوک شدن.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
A beautiful sunrise greeted me as I awoke.
دیدگاه
٠

تا بیدار شدم طلوع خورشیدی به من خوش آمد گویی کرد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Fill out the form.
دیدگاه
٨

فرم رو تکمیل کنید

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Please fill out the attached blank.
دیدگاه
١

لطفا پیوست خالی را تکمیل کنید.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Could u tell me how to fill out this form?
دیدگاه
٤

میشه به من بگید که چطوری این فرم رو پر کنم؟

تاریخ
٤ سال پیش
متن
I don't know how to fill out this form.
دیدگاه
٨

نمی دونم این فرم رو چطور پرش کنم.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
One should take care of oneself to stay healthy.
دیدگاه

اول از همه باید به خودت اهمیت بدی تا سالم بمونی

تاریخ
٤ سال پیش
متن
the wall between rooms
دیدگاه
١٠

دیوار بین اتاق ها

تاریخ
٤ سال پیش
متن
the friendship between us
دیدگاه
١٠

دوستی بینمون

تاریخ
٤ سال پیش
متن
the feud between political parties
دیدگاه
٦

دشمنی در بین حزب های سیاسی

تاریخ
٤ سال پیش
متن
He happened to meet his boss at the post office on Saturday.
دیدگاه
٢٥

او به طور اتفاقی رییسش را شنبه در دفتر پست ملاقات کرد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
A mechanic needs a complete set of auto wrenches.
دیدگاه
١٠

یک مکانیک به مجموعه ای کامل از آچار های خودکار نیاز داره.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Without giving this information, the report is not complete.
دیدگاه
٠

بدون دادن این اطلاعات, ( این ) گزارش کامل نیست.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
When her task was finally complete, she made herself a cup of tea.
دیدگاه
٤

او وقتی که بالاخره کارش رو تموم کرد, خودش رو به یک فنجان چای دعوت کرد.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
By all appearances he's an honest man.
دیدگاه
٢١

با تمام ظواهر او یک مرد امین است.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
a sloppy appearance
دیدگاه
١٤

ظاهری شلخته

تاریخ
٤ سال پیش
متن
He was to hang for the crime, but the governor granted him a pardon.
دیدگاه
٤

قرار بود او را برای جرمش حلق آویز کنند, ولی حاکم عفو و پوزش او را پذیرفت.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Suppose that you're in my position; what would you do?
دیدگاه
٢٦

فکر کن که تو موقعیت منی; چی کار می کنی؟

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Suppose that we stay for two weeks. Could we get a cheaper rate then?
دیدگاه

بر فرض که برای دو هفته موندیم. بعدش می شه نرخ ارزون تری گیرمون بیاد؟

تاریخ
٤ سال پیش
متن
She married him, so I suppose that she loves him.
دیدگاه
٦

دختره باهاش ازدواج کرد, پس من که فکر می کنم دوستش داره.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
Stir in zucchini, garbanzo beans, olives, salt and pepper.
دیدگاه
٩

کدو سبز، لوبیا گاربانزو، زیتون، نمک و فلفل رو مخلوط و هم بزنید.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The florist assured him that they would.
دیدگاه
٤

گل فروش به او اطمینان داد که آن ها انجامش می دهند.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The prospect of losing his business frightened him.
دیدگاه
٤

انتظار از دست دادن کسب و کارش او را ترساند.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
The company's prospects look good this year.
دیدگاه

چشم انداز توسعه شرکت امسال خوب بنظر می رسه.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
a sickly person
دیدگاه
٠

فردی ناخوش

١