ترجمههای محمد حیدری (٦٨)
٦٠
٤ سال پیش
I was curious to find out what she had said.
١٦
( خیلی ) کنجکاو بودم که بفهمم چی گفته بود
٤ سال پیش
The more we study, the more we discover our ignorance. Percy Bysshe Shelley
١٩
( هرچه ) بیشتر که مطالعه می کنیم , بیشتر به نادانی خودمون پی می بریم. پرسی بیش شلی ( یک شاعر غزلسرای انگلیسی )
٥ سال پیش
Please stay and talk for a while; I've made some coffee.
٧
میشه چند لحظه بمونی و صحبت کنیم, من ( تازه ) قهوه آماده کردم.
٤ سال پیش
I found out that she is very wealthy.
١٧
متوجه شدم که اون ( دختره ) واقعا پولداره.
٤ سال پیش
Only his aunt, his cousin, and a few other relatives attended the funeral.
١٤
فقط عمه اش ( /خاله ) , دختر خالهاش ( /پسر/دختر ( عمو, دایی, خاله, عمه ) ) و تعداد کمی از بستگان نزدیکش در مراسم خاکسپاری شرکت کردند.
٥ سال پیش
Finally, the diver's head emerged out of the murky water.
٢٤
بالاخره سر غواص از آب گل آلود بیرون اومد ( دیده شد )
٤ سال پیش
He happened to meet his boss at the post office on Saturday.
٢٥
او به طور اتفاقی رییسش را شنبه در دفتر پست ملاقات کرد.
٤ سال پیش
The moonlight looked beautiful reflected in the lake.
٢٤
انعکاس نور مهتاب در دریاچه زیبا به نظر رسید.
٤ سال پیش
Suppose that you're in my position; what would you do?
٢٦
فکر کن که تو موقعیت منی; چی کار می کنی؟
٢