پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٤٥)

بازدید
٥٢٦
تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٤٤

1. رسیدن به کسی یا چیزی که ازش عقبی 2. ملحق شدن 3. وقتی شخصی را ملاقات میکنی ( بدون قرار قبلی ) و در مورد اتفاقاتی که از آخرین باری که یکدیگر رو دیدن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥١

1. وقتی کسی شما رو به انجام یا قرار گرفتن در موقعیتی دعوت میکند شما با گفتنش در واقع میگی: "خوشحال میشم ( که انجامش بدم ) " ، " باعث افتخاره ( که انج ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢٩

دررمورد انسان: 1. پیشرفته ( دررمورد تجهیزات و ماشین آلات ) 2. پخته، پرمغز، فرهیخته ( دررمورد انسان )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧٦

1. Look up بهتر شدن، پیشرفت محسوس داشتن 2. Look something up جستجو کردن چیزی ( در اینترنت یا کتاب ) 3. Look someone up به کسی سر زدن * اگر up مربوط ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧٤

1. انداختن، چیزی رو جایی ول کردن یا پرت کردن 2. بهم زدن ( رابطه عاطفی ) ، تمام کردن یک رابطه * دقت کنید که اینجا حرف اضافه ندارد. مثلا : He dumped ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦٣

اگر اسم باشد: 1. سیب زمینی سرخ کرده ( به بریتیش ) 2. چیپس ( به امریکایی ) 3. تراشه اگر فعل باشد: 1. ریز ریز کردن 2. لب پر کردن ( باعث بشی قسمت کوچ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦٨

1. نیازمند تلاش و سختی بسیار 2. پرتوقع جفتشون صفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦٣

معانی مهم ( معانی زیادی دارد ) : فعل: 1. تاب آوررن ، تحمل کردن 2. حاوی چیزی بودن، در خود ( به همراه خود ) داشتن اسم: 1. خرس 2. خفن ( در سختی و مشک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢٦

وغ وغ ( کردن ) سگ * لطفا نگید " پارس"

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦٠

1. محل اقامت نکته ۱: در British : غیر قابل شمارش است مثلا an accommodation غلط است. نکته ۲: در American: همواره جمع به کار می رود. مثلا food and ac ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤٧

در مورد انسان یا حیوان: کمیاب در مورد نتایج : دور از دسترس، سخت دست یافتنی در مورد نظرات و افکار: مبهم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤٠

عمیقا منقلب، غرق در احساسی شدید ( هم می تواند بار مثبت داشته باشد هم منفی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣٩

صفت: ● عظیم، بزرگ ● ناب، محض ( مثلا حماقت محض ) ● تند، پرشیب ● نازک ( در مورد پارچه و پوشش ها ) قید: ● به تندی فعل: ● تغییر جهت دادن ( ناگهانی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣٢

1. Rather نسبتا ، تا حدی 2. Would rather ترجیح دادن 3. Or rather: به استثنای، جز. . . 4. Not. . . But rather فلان چیز نیست ( درست نیست ) ، بلکه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣٠

1. اگر آخر جمله بیاید معنای " از آن موقع" می دهد. مثلا: They've been keeping us busy ever since 2. اگر وسط جمله بیاید معنای "از وقتی که" می دهد. مثلا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢٧

معادل این اصطلاح در فارسی: " دیگه کمه کمش. . . " یا " حداقلش اینه که . . . "

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢٤

1. ایجاد مشکل کردن 2. ژست ( گرفتن ) برای عکس یا خودنمایی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢٤

1. Pass by something/somebody گذشتن ( رد شدن ) از کنار چیزی یا کسی 2. Pass something/somebody by نادیده گرفتن ( شامل نشدن ) چیزی یا کسی *این فعل اصل ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢١

1. انتقاد کننده ( critical of ) 2. خیلی مهم، حیاتی ( critical to/ for ) 3. بحرانی، نگران کننده ( time or situation )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢٠

یکی از معنی هاش: تحت کنترل خود درآوردن، توانایی رفتار با شخصی یا وسیله ای را داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١٥

اگر به صورت فعل استفاده شود: 1. اگر بعد از آن if یا whether بیاید معنای " ممکنه. . . " یا " اشکالی نداره اگر . . . " و معمولا به صورت درخواست و سوالی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١٨

زمینه ساز، پیش مقدمه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١٣

● هوس ( اسم ) ● گمان ( اسم ) ● شیک ( صفت ) ● میل به انجام کاری داشتن ( فعل ) ● تمایل جنسی به کسی داشتن ( فعل ) ■ fancy yourself: خیلی خود را تح ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١٧

روی آوردن، متوسل شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١١

به عنوان اسم: 1. ساقه گیاه 2. "پایه" لیوان یا ظرف به عنوان فعل: 1. بند آوردن، جلوگیری کردن 2 . Stem from something از چیزی ناشی شدن، به خاطر چیزی ا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١٢

در معنای بریتیش: دو و میدانی در معنای امریکن:فعالیت های ورزشی ○ دقت کنید که در هر دو معنی اسم است، نه صفت. پس معنی " ورزشکاری، ورزشی، پهلوانی" غلط ا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠٦

1. Build up: انباشته شدن یا کردن 2. Build something up: توسعه دادن یا تقویت و بهبود چیزی مثلا: Build your confidence up

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠٨

1. واحد درسی 2. از قسمت های یک نرم افزار که وظیفه خاصی دارد 3. از قسمت های ( قطعه ) یک سفینه فضایی 4. یکی از قسمتهای جدا شده از یک وسیله کلی مثل دستگ ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠٤

به هر چیز حجیم در خانه گفته می شود که منظور راحتی ساکنین استفاده می شود، مثل مبل، میز، تخت، کمد و. . . * furniture یک اسم غیرقابل شمارش است و نمیتوا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠٦

فعلی که نیاز به مفعول ندارد ( نننننندارد ) ، فعل لازم * فعل متعدی یا transitive نیاز به مفعول دارد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠٢

الف ) درگیر ( مقدار زیادی از چیزی یا کار فراونی ) شدن، مملو از چیزی شدن ب ) غرق آب کردن سه تا نکته فقط: 1. اول اینکه با معنی الف، این فعل همش به صورت ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠٠

1. از دهن پریدن ( حرفی یا کلامی ) 2. یه تُک پا تا جایی رفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩٦

خییییلی معنی داره بسته به جایی که استفاده میشه، مثلا یه دونه که دوستان عزیزم ذکر نکردن: ●خرید کردن یا تحویل گرفتن یه خرید از فروشگاه یا مثلا: ● دوبا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩٨

1. مشورت کردن ( گرفتن ) 2. دنبال اطلاعات ( در کتاب یا . . ) گشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩٨

1. ترد 2. دردناک 3. پر مهر و دلنشین

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩٥

آفتابی شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩٢

معانی زیادی دارد، اما پرکاربردترین ها: 1. پرداختن به کاری، علاقه مندی به موضوع یا حرفه ای 2. در مورد پیشنهادات و مسایل، یعنی انجام کاری راجع به آن 3. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩٠

● با عجله جایی رفتن ● dash sb's hope: امید کسی را نا امید کردن ● must/have to dash: سریع زدن با چاک، در رفتن ● dash off: مکانی رو سریع ترک کردن ● خط ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨٩

● ساختمان یا محوطه مربوط به یک مکان خاص ( رستوران یا مدرسه ) ● فرضیه ( به بریتیش البته )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨٩

● تاب آوردن، شکیبایی کردن ● باقی ماندن، دوام آوردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٤

دقیقا معادل فارسی: " دیگه ته تهش"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨٨

راننده یک ماشین، راننده، سواره "با احترام، معنی موتورسوار درست نیست"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨٤

چشم انتظار چیزی بودن * فقط دقت کنید در موقع استفاده از این فعل ، بعد از to فعل بعدی ing دار است ( البته اگر اسم نباشد ) I'm Looking forward to my e ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧١

1. اگر هنگام احوالپرسی باشد ( که علامت سوال در انتهایش می اید ) به معنی: خوشوقتم 2. اگر در هنگام توصیف یک شرایط به کار برود ( که علامت سوال هم ندارد ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧٨

1. سپس ( وقتی قبل از جمله ای می اید ) She went downstairs and then i heard her shriek 2. آن موقع ( وقتی همراه با اسمی می آید و یا وقتی که به عنوان ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨٤

●تدبیر کردن، پیدا کردن راه حل ● محاسبه کردن ● سر از چیزی درآوردن ● جور شدن، ردیف شدن، کم کم درست شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨٣

● افت ● کم کردن، کاهش یافتن ● رد کردن ( مودبانه ) ، امتناع کردن ● بدتر شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨١

Treat در معنای فعل یعنی " رفتار کردن" یا " درمان کردن"، اما همین فعل خود اسم نیز می باشد، سوای treatment که اسم همین فعل است و به معنای درمان یا رفتا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨٠

● هنوز ( اگر به عنوان قید باشد که معمولا آخر جمله می آید ) ● با این همه ( اگر به عنوان حرف ربط اول جمله یا وسط دو جمله بیاید )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧٨

باسن، لمبر