سعید صفاری مقدم - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

beef up: تقویت کردن، بهتر کردن، افزایش دادن، ...

٢ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sulk: صم بکم، بدعنق

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rigid: دگم

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pileup: انباشته شدن، تلنبار شدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

provisioning: مهیاسازی، آماده سازی

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crackdown: شدت عمل به خرج دادن/نشان دادن ( در ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bummer: ( چه ) افتضاحی/ضد حالی/ گندی/حالگیر ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

couldn't help but notice that: بر حسب اتفاق متوجه شدم که. . . ، از ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

strive for: عطش داشتن ( برای رسیدن به چیزی یا ه ...

٤ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

٤ ماه پیش

تکمیل درباره من

-

همه

٤ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cavort: شلنگ تخته انداختن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cavort: شلنگ تخته انداختن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cavorting: در حال شلنگ تخته انداختن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

by far and away: با اختلاف خیلی زیاد، بطور فزاینده، ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lead the way: پیشرو بودن در کاری یا موضوعی

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lead the way: پیشرو بودن در کاری یا موضوعی

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

probe: تحقیق و تفحص کردن، کندوکاو کردن، مو ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fair enough: قابل قبوله، قابل درکه، قابل فهمه می ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

go about: پرداختن به/ بانجام رساندن ( کار یا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wary: دو به شک

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

test the water: محک زدن، سروگوشی آب دادن، ارزیابی ک ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

spell out: بصورت شفاف و با جزییات توضیح دادن، ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

right down your alley: چیزی مناسب حال کسی بودن، چیزی مورد ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

your best bet: بهترین/قابل اعتمادترین گزینه، تصمیم ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

get the ball rolling: کار را به چرخش درآوردن، راه انداختن ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

follow through: دنبال کردن و به نتیجه رساندن/بانجام ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a matter of something: همچنین: a matter of doing sth مرهون ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

broad strokes: کلیت/اصل موضوع ( بدون پرداختن به جز ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hinge: تحت تاثیر مستقیم چیز دیگری بودن بست ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

deliver: همچنین: انجام دادن، تهیه کردن، بانج ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

underused: همچنین: underutilized به چیزی اطلاق ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

leverage: نهایت استفاده را کردن/بردن ( از چیز ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rev: rev up: موجب تهییج شدن، تهییج کننده ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

comply: هم راستا بودن، در تطابق بودن

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

thereof: مرتبط

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hinder: ابتکار عمل را ( از کسی ) گرفتن، مان ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

integrity: باثبات، همه چی تموم

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

holistic: از تمام زوایا، جامع، همه جانبه

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stickler: مقید بودن مقید به اصولی بودن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stickler: مقید بودن مقید به اصولی بودن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

compare favourably: خیلی بهتر از . . . است بمراتب نسبت ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

follow suit: به تقلید ازدیگران کاری را کردن عین ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wing it: فی البداهه کاری را انجام دادن سرهم ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

procurement: فرایند خرید، تدارک چینی، تدارک بینی ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

equivalence: همترازی، سنخیت، هم ارزی، همسانی، هم ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

thoroughness: میزان زیاد دقت/توجه دقت تمام، توجه ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

averse: برضد، در تضاد، بیزار، متنفر، بی تما ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

averse: برضد، در تضاد، بیزار، متنفر، بی تما ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

curtail: کاهش دادن، کوتاه کردن، محدود ساختن، ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

velocity: ( میزان ) سرعت، پیشروی، شتاب سرعت س ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

residual: ته مانده

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

result in: موجب شدن، منجر ( به چیزی یا اتفاقی ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

neglect: مورد بی مهری/بی توجهی قرار دادن، غف ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the use of: the use of sth اجازه استفاده از چیز ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

availability: مهیا بودن، فراهم بودن، قابل حصول بو ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

superfluous: زیادی، بیخودی، بی مورد، بی مصرف، ما ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

false positive: نتیجه نادرست، فرض غلط برای نتایجی ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

home in: home in on sb/sth تمام توجه و تمرکز ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

proof: مصداق، مدرک مثبته

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prototype: نمایه ( نمایشی ) ، نمونه/گونه ( نما ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

whereby: که بواسطه آن ( روش، ابزار. . )

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

capital loss: زیان سنواتی

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

capital gains: سود سنواتی

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

enamour: کشته مرده چیزی بودن/شدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

enamour: کشته مرده چیزی بودن/شدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as well: ( و ) بهمان صورت/شکل/گونه/. . .

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

knockout: دخل یه کاری یا چیزی یا کسی را آوردن ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make my way: Make one's way به سوی ، به سمت ( جا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

so to speak: ( یه جورایی ) میشه گفت، نه حالا کام ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

so much: اونهمه، اونقدر ( عامیانه - وقتی نمی ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

so much the better: خیلی بهترم هست/میشه

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pothole: چاله، حفره یا دست اندازی که بر اثر ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

relentlessly: بدون کوچکترین وقفه/توقف/تامل، با/به ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

right left and center: اصطلاح "چپ و راست" عامیانه در فارسی ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

let us say: بالفرض، فرضاً، بطور مثال، مثلاً، بع ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

how would: چطور میشه/ممکنه. . . ؟ مگه میشه/ممک ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in a matter of seconds: در کسری از ثانیه، در یک چشم بهم زدن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come in: همچنین: ( معمولاً با on ) : پیوستن/ ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pretty: در مکالمه عامیانه معمولا معانی زیر ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wire up: متصل کردن ( وسیله الکترونیکی به برق ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the kind: be the kind از اون دست آدما ( که شخ ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cusp: معمولا بصورت on the cusp of استفاده ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

affiliate: تابعه/تابع، اقماری، زیرمجموعه

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prospect: چیزی/ایده ای/انتظاری/چشم اندازی/امی ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

trick into: گول زدن، انگلک کردن، وسوسه کردن، تح ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

freak: فعل: بهم ریختن، قاطی کردن ، عصبی شد ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a bumpy ride: به دوران یا بازه زمانی پرمشقت، طاقت ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come knocking: ( بصورت سرزده ) سروقت کسی اومدن یا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

etiquette: آداب، منش، طرز عملکرد

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

let loose on: let sb loose on sth بزار راحت باشه ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

elaborate: باز کردن ( جزئیات ) موضوع، تشریح و ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flat out: با سرعت/شدت هرچه تمام، بی محابا، مث ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a good laugh: خوش مشرب، خوش نشست و برخاست

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

company: در معیشت کسی بودن در معاشرت با کسی ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nip it in the bud: در نطفه خفه کردن، سریع دست بکار شدن ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spot: جانمایی کردن/پیدا کردن ( از میان ان ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

talk around: مخ زدن ( مخ کسی را برای انجام کاری ...

٤ ماه پیش

مدال‌های سعید صفاری مقدم