پیشنهاد‌های سعید صفاری مقدم (٢٢٥)

بازدید
٦١
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تو فارسی وقتی میخوایم برای چیزی که بطور کلی بیان شده یکم دقیق تر توضیح بدیم، اولش میگیم: "راستش"، "در واقع" و بعد توضیح کامل تر رو میگیم. I mean, it ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٤

تعیین تکلیف کردن ( برای دیگران )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

عطش داشتن ( برای رسیدن به چیزی یا هدفی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

از رده خارج کردن/شدن منسوخ کردن/شدن

پیشنهاد
١٢

بر حسب اتفاق متوجه شدم که. . . ، از قضا متوجه شدم/فهمیدم که. . . . ، خیلی اتفاقی متوجه شدم که . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

( چه ) افتضاحی/ضد حالی/ گندی/حالگیری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

شدت عمل به خرج دادن/نشان دادن ( در قبال کسی، چیزی یا موضوعی ) سخت گرفتن ( نسبت به موضوعی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

تقویت کردن، بهتر کردن، افزایش دادن، شدت بخشیدن، تشدید کردن/شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

الکی با چیزی ور رفتن ( بدون آنکه روش درست کار با آن را بلد بودن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

مهیاسازی، آماده سازی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

انباشته شدن، تلنبار شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

مخ زدن ( مخ کسی را برای انجام کاری زدن ) ، متقاعد کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

سوتی دادن ( گفتن چیزی که قرار نبود گفته بشه ) ، از دهان پریدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

جانمایی کردن/پیدا کردن ( از میان انبوهی از چیزها )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

در نطفه خفه کردن، سریع دست بکار شدن ( جهت رفع مشکل ) ، گربه رو دم حجله کشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

در معیشت کسی بودن در معاشرت با کسی بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

آفتاب از کدوم طرف دراومده؟ ( وای باورم نمیشه این اتفاق خوب افتاده ) معمولا بصورت زیر سوالی استفاده میشه: Will wonders never cease

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

خوش مشرب، خوش نشست و برخاست

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

با سرعت/شدت هرچه تمام، بی محابا، مثه چی، دیوانه وار ( کاری را انجام دادن ) ، Syn: Like mad

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

در زمان. . . ( وقوع رویداد یا اتفاقی دیگر ) ، در هنگام. . . ، در میانه . . . در اثنا، در خلال، در بحبوحه، در حین در میان/وسط چیزهای دیگر در میان/وسط ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

با کمال میل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

آستانه، محدوده، حد معین/تعیین شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

باز کردن ( جزئیات ) موضوع، تشریح و تفصیل کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

جمع آوری کردن یا شدن ( چیزی یا اطلاعاتی ارزشمند ) بدست آوردن، اخذ کردن، کسب کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

یک در هزار ( اگه ) . . . اگه خیلی خوش شانس باشیم. . شانس بیاریم. . . شانسکی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

let sb loose on sth بزار راحت باشه هر کاری دوس داره بکنه با. . . ولش کن به امان خدا بزار هرجور دوس داره کاری رو اونجام بده بزار هرغلطی میخواد بکنه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

آداب، منش، طرز عملکرد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

( بصورت سرزده ) سروقت کسی اومدن یا سراغ کسی را گرفتن یا سر راه کسی سبز شدن come knocking on sb door

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

به دوران یا بازه زمانی پرمشقت، طاقت فرسا، پر از مصائب یا سخت اطلاق میشود معمولا به صورت have a bumpy ride دوره سختی را از سر گذراندن یا تجربه کردن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

فعل: بهم ریختن، قاطی کردن ، عصبی شدن صفت: چپندرقیچی، عجیب غریب، نامانوس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣١

سفارش کسی را نزد دیگری کردن اصطلاحا در فارسی میگیم لطفا سفارش منو به فلانی بکن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥٠

سه تا معنی: 1 ) جذابیت داشتن/ ایجاد کردن، جذب کردن 2 ) درخواست/تقاضای عمومی کردن ( درخواستی که بصورت عمومی انجام بشه، معمولا برای گرفتن اطلاعات در م ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

اسم: تمایل، میل و اشتیاق ( شدید/وصف ناپذیر ) فعل: اصرار ورزیدن، مصر بودن urge sb on sth: ترغیب کردن، فشار آوردن/تحت فشار قراردادن ( درمورد چیزی یا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

ور رفتن با چیزی ( تلاش بمنظور درست یا اصلاح کردن چیزی به طریق تجربی، سرهم بندی یا وصله کاری ) Tinker with something ( v ) Have a tinker with somet ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

یه کله /یه سره کاری را انجام دادن افتادن رو چیزی ( اصطلاح عامیانه این که یه کاری را شروع میکنه و ولش نمیکنه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

گول زدن، انگلک کردن، وسوسه کردن، تحریک یا تههیج به انجام کاری کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

چیزی/ایده ای/انتظاری/چشم اندازی/امیدی که بالفعل شدن/رویدادن/بوقوع پیوستن/تحقق آن محتمل یا میسر باشد امکان بالقوه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

تابعه/تابع، اقماری، زیرمجموعه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

معمولا بصورت on the cusp of استفاده میشه در سرحد/نقطه عطف انجام یا شروع کاری بودن در سرحد/نقطه عطف چیزی بودن یا قرار داشتن در شرف/معرض چیزی قرار گر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

be the kind از اون دست آدما ( که شخصیت یا کاراکتر خاصی دارند ) ، اهل کاری یا چیزی بودن something of the kind ( یه چیزی ) تو این مایه از این/اون قب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

مطلبی را به سمع و نظر کسی رساندن ( معمولا برای گرفتن نظر شخص )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧٦

همچنین: There you go , Here we go وقتی کاری انجام میشه و میخوایم توجه مخاطب رو به انجام/یا نتیجه اون کار جلب کنیم میگیم: "خب اینم از این" ( یعنی کار ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٩

دوکاربرد: 1 ) برای شروع بانجام کاری: "بزن که بریم"، " برو که رفتیم"، "بسم ا. . . "، . . . 2 ) ( پرکاربرد تر ) وقتی کاری انجام میشه و میخوایم توجه م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

یه جورایی، بگی نگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

متصل کردن ( وسیله الکترونیکی به برق یا اینترنت ) راه اندازی کردن کردن وسیله الکترونیکی، به جریان انداختن The technician wired the computer up. When ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

در مکالمه عامیانه معمولا معانی زیر را میدهد: حسابی، بقدرکافی، همه رقم، بدرقم، بدجوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

خیلی مضخرف، آخره ضایع، گنده چیزی در اومدن همچنین take the cake

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

( عامیانه ) :برطرف کردن/شدن مشکل یا موضوعی ( معمولا کار یا موضوعی سخت/بغرنج یا ناخوشایند ) رفع و رجوع کردن، فائق شدن/آمدن، حل و فصل کردن پرداختن به ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

همچنین: ( معمولاً با on ) : پیوستن/ملحق شدن به کسی یا گروهی برای انجام کاری مشارکت کردن/درگیر شدن/ورود کردن در انجام کاری یا موضوعی come in on

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

در کسری از ثانیه، در یک چشم بهم زدن