واقعیت عینی


معنی انگلیسی:
objectivity

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] واقعیت عینی که همان وجود است، هم از نظر مفهوم و هم از نظر تحقق خارجی، مانند علم است و همچنان که مفهوم آن نیازی به تعریف ندارد، تحقق عینی آن هم بدیهی و بی نیاز از اثبات است.
هیچ انسان عاقلی چنین توهمی نمی کند که جهان هستی هیچ در هیچ است، و نه انسانی وجود دارد و نه موجود دیگری. حتی سوفیست هایی که مقیاس همه چیز را انسان می دانند، دست کم وجود خود انسان را قبول دارند. تنها یک جمله از گرگیاس که افراطی ترین سوفیست ها به شمار می رود نقل شده که ظاهر آن، انکار مطلق هر وجودی است، چنان که در مبحث شناخت شناسی گذشت. ولی گمان نمی رود که مراد وی ـ به فرض صحت نقل ـ همین ظاهر کلام باشد، به طوری که شامل وجود خودش و سخن خودش هم بشود، مگر اینکه به بیماری روانی سختی مبتلا شده بوده یا در اظهار این کلام غرضی داشته باشد.در درس دوازدهم دربارهٔ شبهه نفی علم گفتیم که خود آن متضمن چندین علم است، در اینجا اضافه می کنیم که همان شبهه، مستلزم پذیرفتن موجوداتی است که متعلق علم های یادشده می باشند. اما اگر کسی وجود خودش و وجود انکارش را هم انکار کند، مانند کسی است که در مسئله گذشته، وجود شکش را هم انکار نماید و باید او را عملاً وادار به پذیرفتن واقعیت کرد.به هر حال انسان عاقلی که ذهنش با شبهات سوفیست ها و شکاکان و ایدئالیست ها آلوده نشده باشد، نه تنها وجود خودش و وجود قوای ادراکی و صورت ها و مفاهیم ذهنی و افعال و انفعالات روانی خودش را می پذیرد، بلکه به وجود انسان های دیگر و جهان خارجی هم اعتقاد یقینی دارد. از این رو هنگامی که گرسنه می شود، به خوردن غذای خارجی می پردازد و وقتی احساس گرما یا سرما می کند، در مقام استفاده از اشیاء خارجی برمی آید، و موقعی که با دشمنی روبه رو شود یا خطر دیگری را احساس کند، به فکر دفاع و چاره جویی می افتد و اگر بتواند به مبارزه برمی خیزد، وگرنه فرار را بر قرار ترجیح می دهد، و نیز هنگامی که احساس دوستی می کند، درصدد انس گرفتن با دوست خارجی برمی آید و با او روابط دوستانه برقرار می نماید، و همچنین در سایر امور زندگی؛ و گمان نمی رود که سوفیست ها و ایدئالیست ها هم جز این رفتاری داشته بودند، وگرنه زندگی آنان دیری نمی پایید و یا از گرسنگی و تشنگی می مردند و یا دچار آفت و سانحهٔ دیگری می شدند.از این رو گفته می شود که اعتقاد به وجود عینی، بدیهی و فطری است، ولی این سخن نیاز به بسط و تفصیلی دارد که در حدود گنجایش این مبحث به آن می پردازیم. اما قبل از پرداختن به این مطلب، خوب است گونه های مختلف انکار واقعیت را برشمریم تا در برابر هریک از آنها موضع مناسبی اتخاذ نماییم.
گونه های انکار واقعیت
انکار واقعیت عینی به شکل های مختلفی ظاهر می شود که می توان آنها را در پنج گروه دسته بندی کرد:
← انکار مطلق هستی
چنان که در آغاز این درس اشاره کردیم، انکار مطلق واقعیت و هیچ انگاری جهان، سخنی نیست که هیچ عاقلی آگاهانه و بی غرضانه بر زبان بیاورد، همان گونه که انکار مطلق علم و اظهار شک در همه چیز حتی در وجود خود شک و شک کننده چنین است، و به فرض اینکه کسی چنین اظهاری کند، نمی توان او را با استدلال منطقی محکوم کرد، بلکه باید به او پاسخ عملی داد.از سوی دیگر وجود همه واقعیت های خاص هم بدیهی نیست و اثبات بسیاری از آنها نیاز به دلیل و برهان دارد و چنان که اشاره شد، یکی از بزرگ ترین وظایف فلسفه اثبات انواع واقعیت های خاص است.اکنون این سؤال مطرح می شود که راز بداهت اصل واقعیت چیست؟ممکن است پاسخ داده شود که تصدیق به وجود واقعیت عینی به طور اجمال و سربسته، و تصدیق به واقعیت مادی به طور متعین و مشخص، مقتضای فطرت عقل است و شاهد آن وجود چنین اعتقادهایی در همه انسان هاست، چنان که رفتار عملی ایشان نیز آن را تایید می کند. بدین ترتیب چهار گونه از گونه های انکار واقعیت (غیر از گونهٔ پنجم) ابطال می شود.ولی این سخن از ارزش منطقی کافی برخوردار نیست؛ زیرا همان گونه که در درس هفدهم و نوزدهم گفته شد، چنین مطلبی نمی تواند صحت این اعتقادها را تضمین کند و جای این سؤال باقی می ماند که از کجا اگر عقل ما طور دیگری آفریده شده بود به گونهٔ دیگری درک نمی کرد؟ افزون بر این، استناد به نظر و رفتار انسان ها در واقع، استدلال به استقراء ناقص است که ارزش منطقی صددرصد ندارد.ممکن است گفته شود که این تصدیقات از بدیهیات اولیه است که صِرف تصور موضوع و محمول آنها برای تصدیق کفایت می کند.ولی این ادعا هم نادرست است؛ زیرا اگر قضیه را به صورت «حمل اولی» فرض کنیم، روشن است که مفاد آن چیزی جز وحدت مفهومی موضوع و محمول نخواهد بود، و اگر آن را به صورت «حمل شایع» فرض کنیم و موضوع آن را ناظر به مصادیق خارجی بگیریم و به اصطلاح منطقی از قبیل «ضروریات ذاتیه» به حساب آوریم، صدق چنین قضایایی مشروط به وجود خارجی موضوع است، در صورتی که منظور این است که وجود خارجی آن با همین قضیه اثبات شود. به دیگر سخن، قضایای حقیقیه در حکم قضایای شرطیه اند و مفاد آنها این است که هرگاه مصداق موضوع در خارج تحقق یافت، محمول قضیه برای آن ثابت خواهد بود؛ مثلاً قضیهٔ بدیهی معروف «هر کلی از جزء خودش بزرگ تر است»، نمی تواند وجود کل و جزء را در خارج اثبات کند، بلکه معنایش این است که هرگاه «کل» ی در خارج تحقق یافت، از جزء خودش بزرگ تر خواهد بود.بطلان این ادعا نسبت به واقعیت های مادی روشن تر است؛ زیرا فرض نفی وجود از جهان مادی امتناعی ندارد، و اگر اراده الهی تعلق نگرفته بود، چنین جهانی به وجود نمی آمد، چنان که بعد از آفریدن آن هم هر وقت اراده کند آن را نابود خواهد کرد.حقیقت این است که بداهت واقعیت، نخست در مورد وجدانیات و اموری که با علم حضوری خطاناپذیر درک می شوند، شکل می گیرد و سپس با انتزاع مفهوم «موجود» و «واقعیت» از موضوعات آنها به صورت «قضیه مهمله» که دلالت بر اصل واقعیت دارد، درمی آید و بدین ترتیب اصل واقعیت عینی به طور اجمال و سربسته به صورت یک قضیهٔ بدیهی نمودار می گردد.
منشا اعتقاد به واقعیت مادی
...

پیشنهاد کاربران

مفهوم واقعیت و حقیقت این است که وبقغیت آن چیزی است که هست اما حقیقت آن جیزی است که باید باشد هر دوی این واژه برابر پارسی شان راستینه و راستینگی گفته شده است.

بپرس