پیشنهاد‌های پوریا برزعلی (٥٠٧)

تکامل خرد

1 - ( اسم ) لانه کبوتر 2 - ( اسم ) قفسه نامه های پستی 3 - ( فعل ) طبقه بندی کردن ، دسته بندی کردن

مانع

( صفت است و دو معنی تقریبا متضاد دارد که بسته به جمله معنا پیدا میکند ) 1 - جزئی ، نامحسوس 2 - کوچک اما مهم

ورزش بشین و پاشو ( در مدارس میگفتن: برپایی ) تقریبا معادل squat

تزلزل ناپذیر

noun ) . an ordinary person or citizen; an average man. ) ( سم ) مرد یا آدم معمولی

سرزمین بزرگ

کنکاش - کاوش

اولویت - برتری ( صفت )

a time when you have to make a difficult decision about something.

نامرتب to arrange parts of a machine or system so that they do not fit together correctly, with the result that they do not work well together

to put something in a private, safe place در جای امن گذاشتن

to eat a meal in a restaurant and then leave without paying: بخور و در رو

کوته بین

the range of things that someone is good at, especially things that are useful in a particular job مجموعه مهارت

( اسم ) نکته یا بُعد مثبت

سمج

کنایه از آدم با تجربه ( با وجود داشتن حرف اس ، مفرد است )

کنایه از : یک سر و گردن بالاتر بودن ( مزیت یا برتری داشتن )

مراقب چیزی بودن

چرب زبانی کردن

یکدفعه غوغا به پا شد، ناگهان محشر شد

بیزار - بی میل ( adjective )

ضد استدلال

بازیچه یا ملعبه دست ( اسم )

شمار خوانندگان، خوانندگان

معاون اجرایی

1 - حامی 2 - مشتری همیشگ

ناهمخوانی، تفاوت ، عدم همخوانی ( noun )

a look that shows one does not understand what someone has said or does not know the answer to a question My question only drew/got a blank stare. ن ...

a combination of sounds or musical notes that are not pleasant when heard together: ناهمسازی - ناموزونی ( noun )

1 - وضوح 2 - راه حل 3 - تصمیم برای تغییر عادت 4 - قطعنامه

خائن به نژاد ( خود ) Race traitor is a pejorative reference to a person who is perceived as supporting attitudes or positions thought to be against ...

1 - راه انحرافی 2 - میانبُر

نو هراسی

دست کم گرفتن - کم ارزش تلقی کردن

جانبداریِ غرضمندانه

if you give someone an amount of money up front, you pay them before they do something for you پیش پرداخت

متحمل شدن

1 - ( فعل ) آسان کردن - تسهیل کردن 2 - ( اسم ) سهولت

سر دفتراسناد رسمی an official who has the legal authority to say that documents are correctly signed or true or to make an oath ( = promise ) official

to pay part of the cost of something یارانه دادن

1 - ( adjective ) تراجنس used to describe someone who feels that they are not the same gender ( = sex ) as the gender ( = sex ) they were said to hav ...

( اسم ) کم گفتن ( در مقابل : اغراق =overstatement ) a statement that describes something in a way that makes it seem less important, serious, bad, e ...

= filter bubble

محیطی که در آن فرد فقط با عقاید یا عقایدی منطبق بر عقاید خود روبرو می شود ، بنابراین دیدگاه های موجود وی تقویت می شود و ایده های جایگزین در نظر گرفته ...

درخواست رسمی کردن ( فعل )

منتقدِ عیب جو ( اسم )

خلاف انتظار ( adjective ) Something that is counter - intuitive does not happen in the way you would expect it to