پیشنهادهای علی باقری (٢٨,١٢١)
واژه ی پرتو در زبان فارسی به معانی زیر آمده است فروغ؛ روشنی؛ شعاع ، تاب، تابش، درخشش، روشنایی، ، سو، ، شعشعه، ضیا، ، نور اما معنی اصلی پرتو در بیشتر ...
در زبان آذری حمالی در خانه های چوبی به بزرگترین تیر ی گفته می شود که تیر های دیگر سقف روی آن سوار می شوند . امروزه در خانه های تیر آهنی به آن کش گفته ...
در زبان آذری آیران یا ائیران گفته میشود .
کاسا در زبان آذری به کاسه گفته می شود
واژه ی جهل از جهله ( جهلت ) گرفته شده است . جهله به بیابانی گفته می شود که انسان در آن جهات ( چهار جهت اصلی ) را گم کند و به ظن خود در جهت اشتباه حرک ...
غورا در زبان آذری به معنی انگور کال و نرسیده می باشد البته ریشه لغت انگور در لغتنامه سکایی - ختنی به شکل kūra و kola ثبت شده است. بر این اساس عده ای ...
در زبان هائیتیایی Rezen و در زبان فرانسوی Raisins به معنی انگور آمده احتمال می رود با واژه رزین و رزان ارتباط معنایی داشته باشند
ریشه لغت انگور در لغتنامه سکایی - ختنی به شکل kūra و kola ثبت شده است. در زبان آذری ( ترکی ) ما به انگور نارس غورا می گوییم این واژه در زبان فارسی نی ...
1 - انگور واژه ی انگور که در زبان فارسی آمده در زبان های زیر به شکل زیر دیده می شود . اردو ، سندی ، پشتو ( انگور ) اندونزیایی ، سوندایی ، مالایی ...
در زبان هندی به کریستال" خاندا "گفته می شود که ریشه "قند" در فارسی و "Candy"در انگلیسی است.
1 - شکر ریشه واژهٔ شکر در فارسی از sharkara ( ساکارا ) گرفته شده است. که در زبان سانسکریت به گیاه نیشکر اطلاق می شده است . سپس به صورت سکر از فارسی ب ...
آتش پرست=خدمت گذار آتش ، مثل پرستار به معنی خدمت گذار مریض . نه به معنی پرستنده ی بیمار . پرستش به معنی خدمت و خدمت گذاری است . در شاهنامه واژه ی پرس ...
الف : عسل واژه ی عسل در فارسی از واژه ی ئسل گرفته شده که ئسل خودش از لغت ایرانی azā به معنای صمغ یا شیره گرفته شده که آنرا در لاتین asa میخوانند. آس ...
در زبان گیلکی یعنی رودخانه. رودبار: دکتر کزازی در مورد واژه ی " رودبار " می نویسد : ( ( رودبار در پهلوی روتبار rōt - bār به معنی کناره ی رود است؛ با ...
پایه یعنی شبیه به پا
پوتین از واژه ایغوری " پوُت " گرفته شده که به معنی پا در زبان ایغوری می باشد . پوتین یعنی شبیه به پا یا پاپوش در زبان اویغوری
واژه ی قوزک یک واژه ی ترکی از مصدر " قؤزاق " به معنی برآمده و برجسته . بادکرده . این واژه پس از ورود به زبان فارسی به "گوژ " و یا به لفظ " کوژ " و در ...
الف ) پا پا در زبان پهلوی با لفظ pād آمده است به معنی انتها و قسمت پایین و متضاد آن اپد بوده به معنی بدون انتها اپد به عربی رفته و به ابد تبدیل شده ا ...
در زبان فارسی به هر طرف دروازه یک لینگه ی در گفته می شود . بعد ها این لفظ به چیزهای دیگر مثل لینگه ی پا و لینگه کفش نیز کاربرد پیدا کرد . واژه لنگ به ...
در زبان فارسی به هر طرف دروازه یا بار چهار پا یک لینگه ی گفته می شود . بعد ها این لفظ به چیزهای دیگر مثل لینگه ی پا و لینگه کفش نیز کاربرد پیدا کرد . ...
واژه ی ابد با واژه پا هم ریشه می باشد . پا در زبان پهلوی با لفظ pād آمده است به معنی انتها و قسمت پایین و متضاد آن اپد بوده به معنی بدون انتها. اپد ب ...
مات در زبان ترکی و فارسی به معنی ساکت ماندن به علت حیرت و تعجب بیش از اندازه می باشد طوری که از تعجب زبان انسان بند آید . واژه مات ترکی و فارسی با کل ...
لب : در زبان پهلوی نیز لب تلفظ می شده در گیلکی لپ و در کردی با لفظ لوچ . لبه به قسمت بیرون زده ی هر چیزی گفته می شود . لبه از لب ه ترکیب شده و ه در آ ...
در زبان ترکی به پارتی بازی اوزگورَنّیک ( روی همدیگر را در قفا و پنهانی دیدن ) گفته می شود.
در زبان آذری به التماس کردن "یالوارماخ " گفته می شود . همچنین در ترکی " ائیلان دیلی چئخارتماخ " ( زبان مار در آوردن ) یا ( مثل مار در برابر کسی زبان ...
معادل به رخ کشیدن در زبان آذری " اوزه چکمک " می باشد . به رخ کشیدن : [عامیانه، کنایه ] به چشم آوردن، یادآوری کردن.
شلوغی در زبان آذری " باساباس "
حسادت در زبان آذری "سانجیلانماخ " معنی تحت الفظی ( دل درد گرفتن ، شکم درد ) در اصطلاح حسادت . به آدم حسود ( قارنی زیقلی ) هم گفته می شود.
به شلوغ کاری کردن در زبان آذری " آت اوینادماخ " ( اسب دواندن ) گفته می شود . آت اوینادما در اصطلاح ترکی یعنی شلوغ نکن
بی ارزش در زبان آذری به کنایه "ائته آتسون ائت یئمز " ( جلو سگ بیندازی سگ نمی خورد ) . کنایه از اینکه خیلی بی ارزش است .
قارا سواد و یا کورا سواد در اصطلاح ترکی به معنی بیسواد .
در زبان ترکی یانشاماق یعنی وراجی کردن
در ترکی "باشدان آیاقا "
در زبان ترکی " یومورتا " یومورتا به فارسی یعنی چیزی که به صورت گرد یا مچاله شده در آمده باشد مثلا در ترکی به مشت دست یوموروق گفته می شود .
در زبان ترکی "قارا وای ویرماق" یعنی فال بد زدن
در زبان ترکی " قارین قورساق سیز " یعنی بی تحمل ، بی جنبه قارین قورساقی یوخدو یعنی تحمل ندارد.
در زبان ترکی " گوزی قانسیز " به آدم جسور گفته می شود
در زبان ترکی به عبوس " قاش قاباقلی " گفته می شود.
قوجا یک واژه ی ترکی می باشد به معنی پیر . قوجالیق یعنی دوران پیری . قوجالماق یعنی پیر شدن
داشلی در زبان ترکی به معنی سنگلاخ است در اینجا اسم خاص می باشد
برون در زبان ترکی به معنی بینی می باشد . همچنین به معنی پیچ جاده هم می باشد . مثال قیزیل برون ، گوی برون . داشلی برون یعنی پیچ سنگلاخ . البته در اینج ...
گردن گرفتن در زبان ترکی " بویون آلماخ "
دوقوز در زبان ترکی به معنی خوک می باشد
در زبان ترکی"گوزله" ! یعنی به همین خیال باش
نحیف در زبان ترکی یعنی " جانسیز "
در اصطلاح تورکی "چوپه دؤنمَک" یعنی لاغر شدن و دچار سوء تغذیه شدن ملت غمی اولسا ، بو جوجوقلار چؤپه دؤنمه ز / اربابلاریمیزدان دا قارینلار طبیل اولماز ...
دل درد در زبان ترکی" سانجیلانماق " دوز واختا دولار تاختا – طاباق ادویه ایله / اونداکی ننه م سانجیلانار زنجفیل اولماز در حالت عادی طبق چوبی ما پر از ...
چشم به راه داشتن در اصطلاح ترکی " آسیلی قالماق " در معنی لغوی آویزان ماندن . گؤزلر آسیلی یوخ نه قارالتی نه ده بیر سس چشم ها به راه دوخته شده بدون شب ...
زهر ه ترک شدن در اصطلاح ترکی می شود "باغری یاریلماق " قورخوم بودی یار گلمه یه بیردن یاریلا صبح /باغریم یاریلار صبحوم آچیلما سنی تاری! من از آن می تر ...
صبح شدن ، سپیده دمیدن در اصطلاح ترکی می شود "صبح یاریلماق " قورخوم بودی یار گلمه یه بیردن یاریلا صبح /باغریم یاریلار صبحوم آچیلما سنی تاری! من از آن ...