پیشنهاد‌های علی باقری (٢٨,١٢١)

بازدید
٢,٥٠٧
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

واژه ی پرتو در زبان فارسی به معانی زیر آمده است فروغ؛ روشنی؛ شعاع ، تاب، تابش، درخشش، روشنایی، ، سو، ، شعشعه، ضیا، ، نور اما معنی اصلی پرتو در بیشتر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

در زبان آذری حمالی در خانه های چوبی به بزرگترین تیر ی گفته می شود که تیر های دیگر سقف روی آن سوار می شوند . امروزه در خانه های تیر آهنی به آن کش گفته ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥١

در زبان آذری آیران یا ائیران گفته میشود .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

کاسا در زبان آذری به کاسه گفته می شود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥١

واژه ی جهل از جهله ( جهلت ) گرفته شده است . جهله به بیابانی گفته می شود که انسان در آن جهات ( چهار جهت اصلی ) را گم کند و به ظن خود در جهت اشتباه حرک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

غورا در زبان آذری به معنی انگور کال و نرسیده می باشد البته ریشه لغت انگور در لغتنامه سکایی - ختنی به شکل kūra و kola ثبت شده است. بر این اساس عده ای ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

در زبان هائیتیایی Rezen و در زبان فرانسوی Raisins به معنی انگور آمده احتمال می رود با واژه رزین و رزان ارتباط معنایی داشته باشند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

ریشه لغت انگور در لغتنامه سکایی - ختنی به شکل kūra و kola ثبت شده است. در زبان آذری ( ترکی ) ما به انگور نارس غورا می گوییم این واژه در زبان فارسی نی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

1 - انگور واژه ی انگور که در زبان فارسی آمده در زبان های زیر به شکل زیر دیده می شود . اردو ، سندی ، پشتو ( انگور ) اندونزیایی ، سوندایی ، مالایی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

در زبان هندی به کریستال" خاندا "گفته می شود که ریشه "قند" در فارسی و "Candy"در انگلیسی است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥١

1 - شکر ریشه واژهٔ شکر در فارسی از sharkara ( ساکارا ) گرفته شده است. که در زبان سانسکریت به گیاه نیشکر اطلاق می شده است . سپس به صورت سکر از فارسی ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

آتش پرست=خدمت گذار آتش ، مثل پرستار به معنی خدمت گذار مریض . نه به معنی پرستنده ی بیمار . پرستش به معنی خدمت و خدمت گذاری است . در شاهنامه واژه ی پرس ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

الف : عسل واژه ی عسل در فارسی از واژه ی ئسل گرفته شده که ئسل خودش از لغت ایرانی azā به معنای صمغ یا شیره گرفته شده که آنرا در لاتین asa میخوانند. آس ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

در زبان گیلکی یعنی رودخانه. رودبار: دکتر کزازی در مورد واژه ی " رودبار " می نویسد : ( ( رودبار در پهلوی روتبار rōt - bār به معنی کناره ی رود است؛ با ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

پایه یعنی شبیه به پا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

پوتین از واژه ایغوری " پوُت " گرفته شده که به معنی پا در زبان ایغوری می باشد . پوتین یعنی شبیه به پا یا پاپوش در زبان اویغوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

واژه ی قوزک یک واژه ی ترکی از مصدر " قؤزاق " به معنی برآمده و برجسته . بادکرده . این واژه پس از ورود به زبان فارسی به "گوژ " و یا به لفظ " کوژ " و در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

الف ) پا پا در زبان پهلوی با لفظ pād آمده است به معنی انتها و قسمت پایین و متضاد آن اپد بوده به معنی بدون انتها اپد به عربی رفته و به ابد تبدیل شده ا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

در زبان فارسی به هر طرف دروازه یک لینگه ی در گفته می شود . بعد ها این لفظ به چیزهای دیگر مثل لینگه ی پا و لینگه کفش نیز کاربرد پیدا کرد . واژه لنگ به ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

در زبان فارسی به هر طرف دروازه یا بار چهار پا یک لینگه ی گفته می شود . بعد ها این لفظ به چیزهای دیگر مثل لینگه ی پا و لینگه کفش نیز کاربرد پیدا کرد . ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

واژه ی ابد با واژه پا هم ریشه می باشد . پا در زبان پهلوی با لفظ pād آمده است به معنی انتها و قسمت پایین و متضاد آن اپد بوده به معنی بدون انتها. اپد ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

مات در زبان ترکی و فارسی به معنی ساکت ماندن به علت حیرت و تعجب بیش از اندازه می باشد طوری که از تعجب زبان انسان بند آید . واژه مات ترکی و فارسی با کل ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

لب : در زبان پهلوی نیز لب تلفظ می شده در گیلکی لپ و در کردی با لفظ لوچ . لبه به قسمت بیرون زده ی هر چیزی گفته می شود . لبه از لب ه ترکیب شده و ه در آ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

در زبان ترکی به پارتی بازی اوزگورَنّیک ( روی همدیگر را در قفا و پنهانی دیدن ) گفته می شود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

در زبان آذری به التماس کردن "یالوارماخ " گفته می شود . همچنین در ترکی " ائیلان دیلی چئخارتماخ " ( زبان مار در آوردن ) یا ( مثل مار در برابر کسی زبان ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

معادل به رخ کشیدن در زبان آذری " اوزه چکمک " می باشد . به رخ کشیدن : [عامیانه، کنایه ] به چشم آوردن، یادآوری کردن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

شلوغی در زبان آذری " باساباس "

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

حسادت در زبان آذری "سانجیلانماخ " معنی تحت الفظی ( دل درد گرفتن ، شکم درد ) در اصطلاح حسادت . به آدم حسود ( قارنی زیقلی ) هم گفته می شود.

پیشنهاد
٢

به شلوغ کاری کردن در زبان آذری " آت اوینادماخ " ( اسب دواندن ) گفته می شود . آت اوینادما در اصطلاح ترکی یعنی شلوغ نکن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بی ارزش در زبان آذری به کنایه "ائته آتسون ائت یئمز " ( جلو سگ بیندازی سگ نمی خورد ) . کنایه از اینکه خیلی بی ارزش است .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

قارا سواد و یا کورا سواد در اصطلاح ترکی به معنی بیسواد .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

در زبان ترکی یانشاماق یعنی وراجی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

در ترکی "باشدان آیاقا "

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

در زبان ترکی " یومورتا " یومورتا به فارسی یعنی چیزی که به صورت گرد یا مچاله شده در آمده باشد مثلا در ترکی به مشت دست یوموروق گفته می شود .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

در زبان ترکی "قارا وای ویرماق" یعنی فال بد زدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

در زبان ترکی " قارین قورساق سیز " یعنی بی تحمل ، بی جنبه قارین قورساقی یوخدو یعنی تحمل ندارد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

در زبان ترکی " گوزی قانسیز " به آدم جسور گفته می شود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

در زبان ترکی به عبوس " قاش قاباقلی " گفته می شود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

قوجا یک واژه ی ترکی می باشد به معنی پیر . قوجالیق یعنی دوران پیری . قوجالماق یعنی پیر شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

داشلی در زبان ترکی به معنی سنگلاخ است در اینجا اسم خاص می باشد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

برون در زبان ترکی به معنی بینی می باشد . همچنین به معنی پیچ جاده هم می باشد . مثال قیزیل برون ، گوی برون . داشلی برون یعنی پیچ سنگلاخ . البته در اینج ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

گردن گرفتن در زبان ترکی " بویون آلماخ "

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

دوقوز در زبان ترکی به معنی خوک می باشد

پیشنهاد
١

در زبان ترکی"گوزله" ! یعنی به همین خیال باش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

نحیف در زبان ترکی یعنی " جانسیز "

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

در اصطلاح تورکی "چوپه دؤنمَک" یعنی لاغر شدن و دچار سوء تغذیه شدن ملت غمی اولسا ، بو جوجوقلار چؤپه دؤنمه ز / اربابلاریمیزدان دا قارینلار طبیل اولماز ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

دل درد در زبان ترکی" سانجیلانماق " دوز واختا دولار تاختا – طاباق ادویه ایله / اونداکی ننه م سانجیلانار زنجفیل اولماز در حالت عادی طبق چوبی ما پر از ...

پیشنهاد
٥

چشم به راه داشتن در اصطلاح ترکی " آسیلی قالماق " در معنی لغوی آویزان ماندن . گؤزلر آسیلی یوخ نه قارالتی نه ده بیر سس چشم ها به راه دوخته شده بدون شب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

زهر ه ترک شدن در اصطلاح ترکی می شود "باغری یاریلماق " قورخوم بودی یار گلمه یه بیردن یاریلا صبح /باغریم یاریلار صبحوم آچیلما سنی تاری! من از آن می تر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

صبح شدن ، سپیده دمیدن در اصطلاح ترکی می شود "صبح یاریلماق " قورخوم بودی یار گلمه یه بیردن یاریلا صبح /باغریم یاریلار صبحوم آچیلما سنی تاری! من از آن ...