پیشنهاد‌های سعید صفاری مقدم (٢٢٥)

بازدید
٧٨
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

الکی با چیزی ور رفتن ( بدون آنکه روش درست کار با آن را بلد بودن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

سود سنواتی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

زیان سنواتی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

آفتاب از کدوم طرف دراومده؟ ( وای باورم نمیشه این اتفاق خوب افتاده ) معمولا بصورت زیر سوالی استفاده میشه: Will wonders never cease

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

خیلی بهترم هست/میشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

be off your head زده باشه به کلت، قاط زده باشی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٣

تو فارسی وقتی میخوایم برای چیزی که بطور کلی بیان شده یکم دقیق تر توضیح بدیم، اولش میگیم: "راستش"، "در واقع" و بعد توضیح کامل تر رو میگیم. I mean, it ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

خیال را آسوده کردن، سرحال آوردن خیالتون را راحت کنم، یکم سرحالتون کنم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

از رده خارج کردن/شدن منسوخ کردن/شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

تقویت کردن، بهتر کردن، افزایش دادن، شدت بخشیدن، تشدید کردن/شدن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٤

تعیین تکلیف کردن ( برای دیگران )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

کشته مرده چیزی بودن/شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

به دوران یا بازه زمانی پرمشقت، طاقت فرسا، پر از مصائب یا سخت اطلاق میشود معمولا به صورت have a bumpy ride دوره سختی را از سر گذراندن یا تجربه کردن ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

با اختلاف خیلی زیاد، بطور فزاینده، به میزان قابل توجهی/زیادی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

در حال شلنگ تخته انداختن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

در نطفه خفه کردن، سریع دست بکار شدن ( جهت رفع مشکل ) ، گربه رو دم حجله کشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

فعل: بهم ریختن، قاطی کردن ، عصبی شدن صفت: چپندرقیچی، عجیب غریب، نامانوس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

مخ زدن ( مخ کسی را برای انجام کاری زدن ) ، متقاعد کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

( چه ) افتضاحی/ضد حالی/ گندی/حالگیری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

( بصورت سرزده ) سروقت کسی اومدن یا سراغ کسی را گرفتن یا سر راه کسی سبز شدن come knocking on sb door

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

let sb loose on sth بزار راحت باشه هر کاری دوس داره بکنه با. . . ولش کن به امان خدا بزار هرجور دوس داره کاری رو اونجام بده بزار هرغلطی میخواد بکنه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

چیزی مناسب حال کسی بودن، چیزی مورد توجه و علاقه کسی واقع شدن، راست کار ( کسی ) بودن مشابه right up your alley توجه: up و down موجب تغییر معنی نمی گرد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

جانمایی کردن/پیدا کردن ( از میان انبوهی از چیزها )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

be the kind از اون دست آدما ( که شخصیت یا کاراکتر خاصی دارند ) ، اهل کاری یا چیزی بودن something of the kind ( یه چیزی ) تو این مایه از این/اون قب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

چاله، حفره یا دست اندازی که بر اثر رفت و آمد خودروها یا آب و هوا در جاده بوجود آمده است. همچنین: Chuckhole

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

صم بکم، بدعنق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

در مکالمه عامیانه معمولا معانی زیر را میدهد: حسابی، بقدرکافی، همه رقم، بدرقم، بدجوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

غریب و الوقوع، پیامد غریب والوقوع

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

اونهمه، اونقدر ( عامیانه - وقتی نمیدونیم یا نمیخوایم به میزان/مقدار چیزی اشاره کنیم ) Oh! you've paid so much for that ticket ااا! اونهمه بابت اون ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

در کسری از ثانیه، در یک چشم بهم زدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

گول زدن، انگلک کردن، وسوسه کردن، تحریک یا تههیج به انجام کاری کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

میزان زیاد دقت/توجه دقت تمام، توجه زیاد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

بدون کوچکترین وقفه/توقف/تامل، با/به شدت و حدت ( هر چه تمام ) ، به طرز حیرت آوری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

rev up: موجب تهییج شدن، تهییج کننده، پرتکاپو و فعال کننده/شدن drugs which rev up your nervous system

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

همچنین: ( معمولاً با on ) : پیوستن/ملحق شدن به کسی یا گروهی برای انجام کاری مشارکت کردن/درگیر شدن/ورود کردن در انجام کاری یا موضوعی come in on

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

خیلی بهتر از . . . است بمراتب نسبت به اون/اونا . . . بهتر است

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

متصل کردن ( وسیله الکترونیکی به برق یا اینترنت ) راه اندازی کردن کردن وسیله الکترونیکی، به جریان انداختن The technician wired the computer up. When ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

شدت عمل به خرج دادن/نشان دادن ( در قبال کسی، چیزی یا موضوعی ) سخت گرفتن ( نسبت به موضوعی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

باز کردن ( جزئیات ) موضوع، تشریح و تفصیل کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

بالفرض، فرضاً، بطور مثال، مثلاً، بعنوان مثال/نمونه، حدوداً، ( بیا ) فرض کنیم، اینطور بگم. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

the use of sth اجازه استفاده از چیزی را داشتن امکان، قابلیت، توانایی استفاده از چیزی را داشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

عطش داشتن ( برای رسیدن به چیزی یا هدفی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

موجب شدن، منجر ( به چیزی یا اتفاقی ) شدن، منتهی شدن، باعث شدن، به بار آوردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

بهترین/قابل اعتمادترین گزینه، تصمیم، ایده، حرکت، روش، . . . ممکن برای ( انجام کاری ) است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

انباشته شدن، تلنبار شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

دگم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

برضد، در تضاد، بیزار، متنفر، بی تمایل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

چطور میشه/ممکنه. . . ؟ مگه میشه/ممکنه. . . ؟ آخه چطور میشه/ممکنه. . . ؟ همچنین: how will , how is it possible

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

مقید بودن مقید به اصولی بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Make one's way به سوی ، به سمت ( جایی حرکت کردن/رفتن ) ( میرم سمت/بسوی. . . ، سرخرو کج میکنم سمت. . . ، میزنم میرم سمت/سوی. . . ) Right after I ...