پیشنهاد‌های سعید صفاری مقدم (٢٢٥)

بازدید
٩٢
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

the wrong way ( up/round ) در فارسی اصطلاحا ما میگیم: چپکی، پشت و رو، از اون ورش/وری، برخلاف جهت صحیح یعنی یه چیزی یا کاری بر خلاف جهت درستش گذاشته ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

از این حرفا گذشته، از اینا گذشته، اه راستی، اه در ضمن، از این حرفا که بگذریم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

دخل یه کاری یا چیزی یا کسی را آوردن ( کاری را به اتمام رسوندن ) از شر انجام کاری خلاص شدن/راحت شدن مثال: Right after I knock out these load of works ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

صم بکم، بدعنق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Make one's way به سوی ، به سمت ( جایی حرکت کردن/رفتن ) ( میرم سمت/بسوی. . . ، سرخرو کج میکنم سمت. . . ، میزنم میرم سمت/سوی. . . ) Right after I ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

Make one's way به سوی ، به سمت ( جایی حرکت کردن/رفتن ) ( میرم سمت/بسوی. . . ، سرخرو کج میکنم سمت. . . ، میزنم میرم سمت/سوی. . . ) Right after I ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

حسن یا خوبی یا فایده چیزی، امتیاز/نکته مثبت What's the point of . . . ? حسنش چیه؟ فایدش چیه؟ There was a point though هرچند حسنی هم داشت. . بی فاید ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

رویت شدن، حضور یافتن، جایی پیدا شدن ( عامیانه ) ، آفتابی شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

بنظر آمدن، برآورد کردن، گمان کردن ( بگمانم ) What time do you reckon ( that ) it is going to be ready? بنظرت کی احتمالا اون آماده میشه؟ I reckon ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

fast - paced پرحرارت، پرشور، پرجنب و جوش، پرتلاطم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

( یه جورایی ) میشه گفت، نه حالا کاملاً ولی ( آره اینطوره ) ، اینجور میگن ( با یه جور حالت کنایه آمیز - البته نه صرفا کنایه توهین آمیز ) به تعبیری، ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

اونهمه، اونقدر ( عامیانه - وقتی نمیدونیم یا نمیخوایم به میزان/مقدار چیزی اشاره کنیم ) Oh! you've paid so much for that ticket ااا! اونهمه بابت اون ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

خیلی بهترم هست/میشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

مبین آنست که. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

چاله، حفره یا دست اندازی که بر اثر رفت و آمد خودروها یا آب و هوا در جاده بوجود آمده است. همچنین: Chuckhole

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

توجیه کننده، توجیهی، قابل توجیه، قابل توضیح

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

- تاثیر یا سهم قابل ملاحظه/بسزایی در بانجام/به سرانجام رسوندن کار یا رسیدن به هدفی داشتن ( معمولا با toward ( s ) ) The money raised will go a long ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

با شدت هرچه تمام، با تمام قدرت، بی وقفه، بی تامل، بیرحمانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

بدون کوچکترین وقفه/توقف/تامل، با/به شدت و حدت ( هر چه تمام ) ، به طرز حیرت آوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

اصطلاح "چپ و راست" عامیانه در فارسی به معنی بی وقفه، بی تامل، تندتند، بی اندازه، بی محابا He spends money right, left, and centre او چپ و راست/بی مح ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

بالفرض، فرضاً، بطور مثال، مثلاً، بعنوان مثال/نمونه، حدوداً، ( بیا ) فرض کنیم، اینطور بگم. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

به درک که چی حالا؟! ( اصلا برام مهم نیست ) حالا مگه چی شده؟! خب که چی؟! حالا که چی؟! چیه مگه؟ حالا چیه مگه؟ همچنین: so what

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

به درک که چی حالا؟! ( اصلا برام مهم نیست ) حالا مگه چی شده؟! خب که چی؟! حالا که چی؟! چیه مگه؟ حالا چیه مگه؟ همچنین: what of it

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

چطور. . . ؟! منظورت ( از گفتن این موضوع ) چیه؟ ( حالا ) چی شد اینو میگی/گفتی؟ چرا اینو گفتی؟/پرسیدی؟ چطور مگه؟!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

چطور میشه/ممکنه. . . ؟ مگه میشه/ممکنه. . . ؟ آخه چطور میشه/ممکنه. . . ؟ همچنین: how will , how is it possible

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

در کسری از ثانیه، در یک چشم بهم زدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

همچنین: ( معمولاً با on ) : پیوستن/ملحق شدن به کسی یا گروهی برای انجام کاری مشارکت کردن/درگیر شدن/ورود کردن در انجام کاری یا موضوعی come in on

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

( عامیانه ) :برطرف کردن/شدن مشکل یا موضوعی ( معمولا کار یا موضوعی سخت/بغرنج یا ناخوشایند ) رفع و رجوع کردن، فائق شدن/آمدن، حل و فصل کردن پرداختن به ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

خیلی مضخرف، آخره ضایع، گنده چیزی در اومدن همچنین take the cake

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

در مکالمه عامیانه معمولا معانی زیر را میدهد: حسابی، بقدرکافی، همه رقم، بدرقم، بدجوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

متصل کردن ( وسیله الکترونیکی به برق یا اینترنت ) راه اندازی کردن کردن وسیله الکترونیکی، به جریان انداختن The technician wired the computer up. When ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

یه جورایی، بگی نگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٩

دوکاربرد: 1 ) برای شروع بانجام کاری: "بزن که بریم"، " برو که رفتیم"، "بسم ا. . . "، . . . 2 ) ( پرکاربرد تر ) وقتی کاری انجام میشه و میخوایم توجه م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧٦

همچنین: There you go , Here we go وقتی کاری انجام میشه و میخوایم توجه مخاطب رو به انجام/یا نتیجه اون کار جلب کنیم میگیم: "خب اینم از این" ( یعنی کار ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

مطلبی را به سمع و نظر کسی رساندن ( معمولا برای گرفتن نظر شخص )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

be the kind از اون دست آدما ( که شخصیت یا کاراکتر خاصی دارند ) ، اهل کاری یا چیزی بودن something of the kind ( یه چیزی ) تو این مایه از این/اون قب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

معمولا بصورت on the cusp of استفاده میشه در سرحد/نقطه عطف انجام یا شروع کاری بودن در سرحد/نقطه عطف چیزی بودن یا قرار داشتن در شرف/معرض چیزی قرار گر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

تابعه/تابع، اقماری، زیرمجموعه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

چیزی/ایده ای/انتظاری/چشم اندازی/امیدی که بالفعل شدن/رویدادن/بوقوع پیوستن/تحقق آن محتمل یا میسر باشد امکان بالقوه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

گول زدن، انگلک کردن، وسوسه کردن، تحریک یا تههیج به انجام کاری کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

یه کله /یه سره کاری را انجام دادن افتادن رو چیزی ( اصطلاح عامیانه این که یه کاری را شروع میکنه و ولش نمیکنه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

ور رفتن با چیزی ( تلاش بمنظور درست یا اصلاح کردن چیزی به طریق تجربی، سرهم بندی یا وصله کاری ) Tinker with something ( v ) Have a tinker with somet ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

اسم: تمایل، میل و اشتیاق ( شدید/وصف ناپذیر ) فعل: اصرار ورزیدن، مصر بودن urge sb on sth: ترغیب کردن، فشار آوردن/تحت فشار قراردادن ( درمورد چیزی یا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥٢

سه تا معنی: 1 ) جذابیت داشتن/ ایجاد کردن، جذب کردن 2 ) درخواست/تقاضای عمومی کردن ( درخواستی که بصورت عمومی انجام بشه، معمولا برای گرفتن اطلاعات در م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

سفارش کسی را نزد دیگری کردن اصطلاحا در فارسی میگیم لطفا سفارش منو به فلانی بکن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

فعل: بهم ریختن، قاطی کردن ، عصبی شدن صفت: چپندرقیچی، عجیب غریب، نامانوس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به دوران یا بازه زمانی پرمشقت، طاقت فرسا، پر از مصائب یا سخت اطلاق میشود معمولا به صورت have a bumpy ride دوره سختی را از سر گذراندن یا تجربه کردن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

( بصورت سرزده ) سروقت کسی اومدن یا سراغ کسی را گرفتن یا سر راه کسی سبز شدن come knocking on sb door

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

آداب، منش، طرز عملکرد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

let sb loose on sth بزار راحت باشه هر کاری دوس داره بکنه با. . . ولش کن به امان خدا بزار هرجور دوس داره کاری رو اونجام بده بزار هرغلطی میخواد بکنه