لوگوس

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] لوگوس خصیصه ای در انسان است که او را به سوی قوهٔ تمیز، منطق، قضاوت درست، مرزبندی و ادراک می کشاند و با عقل و شعور مخاطب کار دارد. لوگوس از مهم ترین اصطلاحات رایج در مدارس فلسفی یونان است که هفتصد سال قبل از میلاد مسیح، در خطابه ها به کار برده می شد و جای واژه های قدیمی تری مثل افسانه و اسطوره را گرفت.
قدمت واژه لوگوس به قدمت خود زبان یونانی است. این واژه در طی زمان، معانی بسیار متفاوتی پیدا کرده، که به سختی می توان وجه مشترکی میان آنها یافت. شاید ترجمه این واژه به «عقل»، کمترین مشکل را ایجاد کند، اما البته خود «عقل» نیز وضوح چندانی ندارد. اگر به تفکیک سه معنای اصلی لوگوس بپردازیم، حتی اگر این تفکیک مستلزم ساده سازی قابل توجهی باشد، شاید بتوانیم به تحدید حوزه وسیع معناشناختی واژه لوگوس کمک کنیم.این سه معنا عبارتند از:۱. معنای عینی، پایه یا مبنای عقلی یک چیز. این معنا غالبا دارای ماهیتی منطقی یا عددی است و نیز کارکرد یک اصل تبیین را دارد.۲. معنای ذهنی، که همان قوه یا استعداد استدلال یا اندیشه است.۳. چیزی که من آن را معنای بیانگر می نامم، یعنی بیان عقل یا اندیشه در گفتار یا نوشتار «گفتار» ممکن است به صورت ایجاد لفظ، و یا صرفا یک فرآیند مغزی باشد.
لوگوس در منظر رواقیان
هیچ یک از معانی سه گانه مزبور به حوزه مطالعات تجربه و اندیشه دینی اختصاص ندارد. اما استعمال خاصی از این واژه در بعضی از مکاتب فلسفی عهد باستان، بویژه در میان رواقیان، از جایگاه رفیعی برخوردار شد. در این حلقه ها لوگوس دارای این معانی گردید: نظام عقلانی جهان، قانون ذاتی و طبیعی، نیرویی حیات بخش که در ضمیر اشیاء پنهان است و نیرویی مافوق که جهان محسوس تحت تدبیر اوست. واژه در این استعمال، با اولین معنا از معانی مذکور قرابت های آشکاری دارد و به وضوح، ما را با مفهوم پایه یا مبنای عقلانی مرتبط می کند. البته میان آن دو این تفاوت بارز وجود دارد که ما در اینجا به مبنای عقلانی یک موجود خاص، چونان موجودی متمایز از موجودی دیگر، نمی پردازیم؛ بلکه پردازش ما به جهان به عنوان یک کل است و همین گستردگی قلمرو این واژه است گستردگی ای که همه حدود جهان را در بر می گیرد که به این استعمال خاص لوگوس بعدی دینی می دهد. از این روست که رواقیان مایلند چنین لوگوسی را «خدا» بنامند. خدا، که در ماده جهان رسوخ عمیق یافته، از پرستش آدمیان و از معابدی که مصنوع آنان است، بی نیاز است. در عین حال، موجد گونه ای الهیات و برانگیزاننده نوعی حس دینداری در ماست؛ البته الهیات و دینداری ای که حول محور جهان تمرکز یابند.نکته قابل توجه این است که در نظر رواقیان، لوگوس با همه کارکردهای ویژه ای که طبیعتا به خدا نسبت داده می شود مرتبط است. لوگوس تقدیر و مشیت الهی است. برای نمونه، خروسیپوس، یکی از بنیان گذاران مکتب رواقی، می گوید: «آنچه پدید آمده، طبق لوگوس پدید آمده و آنچه پدید می آید، طبق آن است و آنچه پدید خواهد آمد نیز طبق آن خواهد بود.».
. ۹۱۳. ۲ ،fragmenta erum vet Stoicorum
الهیات مربوط به حکمت از الهیات مربوط به لوگوس انفکاک پذیر نیست. الهیات مربوط به حکمت ریشه در عهد عتیق دارد، که در امثال سلیمان نبی، حکمت می گوید: «خداوند مرا مبدا طریق خود داشت، قبل از اعمال خویش از ازل؛ من از ازل برقرار بودم، از ابتدا، پیش از بودن جهان»،
امثال: ۸، ۲۳-۲۲.
...

دانشنامه عمومی

لوگوس اندیشه، منطق و قانون نهفته در هستی است. لوگوس تغییرات و دگرگونی های جهان را وحدت و همآهنگی می بخشد و آن حقیقتی است که جمال جلوه یک چیز را فراهم می آورد یا به بیانی دیگر تجلی و به ظهور آمدن چیزی را ممکن می کند.
هراکلیتوس به جای واژه خدا غالباً واژه یونانی لوگوس به معنی عقل را به کار می برد.
واژه لوگوس واژه ای چند پهلوست. به طوری که دیکشنری لیدل و اسکات نزدیک 5 ستون و نیم تعریف برای آن آورده است. لوگوس اسمی است مطابق با فعل legein ( گفتن )   و به معنای "دلالت بر"، "میان چیزهای دیگر"، "گفتار"، "بیان"، "جمله"، "تبیین"، "تعریف"، "فرمول"، "محاسبه"، "نسبت"، "توضیح"، "استدلال" و "قوه عقل".   مطالعات اولیه درباره این واژه به گونه ایست که تمایل داشتند تنها درباره جنبه ای واحد از این مفهوم قلم زنند، چنانکه گویی مفاهیم و تئوری های محدودی پیرامون این واژه در کار است. با این حال نوعی تعامل درونی میان این مفاهیم گسترده لوگوس برقرار است که سبب می شود حتی همین مطالعات تک انگارانه نیز ارزشمند باشند.
گاهی پژوهشگران سخن از دگرگونی از فضای میتوس به فضای لوگوس می گویند، گذاری که داستان سرایی در اسطوره ها را ( که اغلب در قالب شعر نقش می گرفت ) به تبیینی علمی، فلسفی و یا تاریخی کشاند. ( تبیینی که معمولا به شکل نثر بود ) .
فیلسوفان سده های ششم قبل از میلاد از اولین نویسندگانی بودند که رسانه هایی در غالب نثر نوشتند. این ابزار بیانی جدید، دیدی تحلیلی تر و جداافتاده تر از امور را امکان پذیر می کرد و انقلابی را در تفکر درباره جهان تجسم می بخشید.
هرچند که واژه لوگوس خبر از داستان هم می دهد و معمولا بیشتر صورت جمع آن ( logoi ) به مثابه تبیینی علمی در برابر mythoi به معنای داستان ها و همچنین در برابر epea به معنای نظم قرار می گرفت، ( ن ک افلاطون تیمائوس 26e ) اما نزد سوفیسطان، یک میتوس می تواند در توضیح یک لوگوس به کار رود. ( پروتوپوراس 320c ) البته تا جایی که لوگوس به مثابه گونه ای بسا ساده تر از تبیین نگریسته شود.
وازه لوگوس خیلی زود بیانگر وجهه ای از محتوی منطق عقلانی ( rational discourse ) و همچنین ابزار ارتباطی شد. و این مدخل از این جهت روی این موضوع تمرکز کرده است. هراکلیتوس ( 500 ق م ) اولین فیلسوفی است که لوگوس را در هیبت آرخه برافراشت. او رساله خود را این گونه آغاز می کند:
“از این لوگوس که هستنده ای جاویدان است، آدمیان ناآگاهند، چه پیش از آنکه آن را بشنوند چه هنگامی که آن را برای نخستبار بشنوند. هرچند همه چیز مطابق با این لوگوس پدید میآید، ایشان چونان کسان ناآزموده ان، حتی هنگامی که گفته ها و کرده ها را آنگونه می آزمایند که من توصیف میکنم و هرچیز را موافق طبیعت آن جدا میسازم و بیان میکنم که چگونه هست. ” لوگوس هراکلیتس با مردم در میان گذاشته میشود و در رساله اش به تفصیل در میاید. اما او انتظار دارد که اکثر افراد پیام او را نفهمند: " اگرچه این لوگوس امری مشترک است، بسیاری چونان میزیند که گویی به فهمی شخصی دست یافته اند. به نوعی لوگوسی که میانمان برقرار است، توسط بسیاری که بینش فلسفی ندارد مورد غفلت قرار میگیرد. لوگوس پیام و حکایتی ویژه دارد: "به من نه، بل به لوگوس گوش فرا دهید، این بخرادانه است که گفته شود همه چیز یکی است" هراکلیتوس لوگوس را فرارونده از بیان خود میداند طوری یگانگی چیزها را میاموزاند.
عکس لوگوس
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

لوگوس (logos)
(واژۀ یونانی، به معنی سخن، خرد، کلمة الله) اصطلاحی در فلسفه و الهیات یونانی، عبری و مسیحی. فیلسوفان یونانی آن را به منزلۀ تجسم خرد در جهان هستی به کار می بردند. یهودیان، تحت تأثیر یونانیان، خردمندی را جنبه ای از فعالیت خدا می انگاشتند. فیلون کوشید که با یکسان انگاشتن لوگوس با مفهوم یهودی خردمندی، فلسفۀ افلاطونی و رواقی و عبری را با یکدیگر سازش دهد. چندتن از نویسندگان عهد جدید لوگوس را، با پیروی از استنباط فیلون، با مسیح، یعنی دومین شخص تثلیث، هم ذات دانستند. در فلسفۀ یونانی، به ویژه در هراکلیتوسِ اِفِسوسی و آناکساگوراس و رواقیان، لوگوس عبارت از خرد الهی است که در فرآیند کیهانی ساری و جاری است. نظام های فکری آنان آیین همه خدایی است که متضمن هیچ خدای متعالی نیست و تعلیم می دهند که این حقیقت را که در جهانِ دیده شدنی نیمی پنهان و نیمی آشکار است، می توان در خویشتن یافت. در ترجمۀ هفتادی (ترجمۀ یونانی «عهد عتیق») لوگوس دلالت دارد بر کلامِ گفته شده یا خردمندی خدا که در آفرینش، مشیّت الهی، و وحی ابراز می شود. فیلون و مکتب اسکندرانی ـ یهودی این دو معنیِ اصولاً جداگانه را به هم آمیختند. می توان گفت که لوگوس در نزد فیلون با مفهوم خدا در نزد افلاطون، که از موهبت فعالیت خلاق برخوردار است و علّیت عام در نظر رواقیان مطابقت دارد.

پیشنهاد کاربران

جداکردن
این کلمه یونانی است و در آثار فیلسوفان قبل از سقراط به کرات دیده می شود و به معنی کلمه و عقل است و حتی در نسخه های یونانی انجیل نیز لوگوس آمده است که هم اکنون به کلمه معنی شده است. همان عبارت معروفی که
...
[مشاهده متن کامل]
در ابتدای اناجیل موجود بوده و از آن سه خدایی بودن مسیحیان استنتاج می شود. مخالف این کلمه میتوس بوده که در یونان به عقیده ای اطلاق می شده که در آن معتقدان باور به خدایان اساطیری داشته و خلقت زمین و روابط بین اجزای کاینات و حتی خلقت انسان را از آن خدایان می دانستند.

بپرس