پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٢٨٣)
noun - countable : ریزش سنگ سنگ های به زمین سقوط کرده ( پدیده ای که طی آن سنگ های بزرگ و کوچک از روی کوه یا تپه ای که قرار دارند به پایین سقوط کرده ...
noun - countable : rain stick چوبِ باران آلت موسیقی قدیمی است که از شاخه های خشک و توخالی نوعی کاکتوس ساخته می شود و با سنگریزه یا لوبیای خشک درون ...
صدا درمانگر شخصی است که برای آرامش بدن و بهبود کیفیت خواب و کاهش اضطراب بیماران خود، به کمک آلات موسیقی مختلف و نواختن آنها به درمان بیماران می پرداز ...
صدا درمانی روشی درمانی است برای آرامش بدن و بهبود کیفیت خواب و کاهش اضطراب که در آن فردِ ( صدا درمانگر ) یا ( sound healer ) به کمک آلات موسیقی مختلف ...
idiom - British English - informal : پول چیزی را بلافاصله بعد از خرید پرداخت کردن خوش حساب بودن به عنوان مثال : Not paying on the nail could be extr ...
Idiom : Someone needs a check - up frome the neck up کار احمقانه انجام دادن ( بنابراین فرض می شود که طرف به خاطر انجام کار احمقانه اش، عقلش را از دست ...
Idiom : Pull a prank on someone کسی را سر کار گذاشتن شوخی ناجور با کسی کردن کسی را فریب دادن حقه بازی کردن کَلَک سوار کردن نقشه ی شومی در سر داشتن ...
verb: هشدار دادن آگاهی دادن اخطار دادن زنهار دادن مراقب بودن ملتفت کردن به عنوان مثال : 1 - Police warned drivers to beware 2 - They should beware o ...
والسلام ختم کلام همینی که من گفتم دیگه روی حرف من کسی حرف نباید بزنه
1 - Noun - countable - slang : عزیزم عشقم یک اصطلاح محبت آمیز برای خطاب یا اشاره به دوست دختر، دوست پسر و یا همسر به عنوان مثال : I love you, bae 2 ...
noun - countable - British English : bobby pin - American English سنجاق مو سنجاق سر گیره مو
noun - countable - American English : hairgrip - British English سنجاق مو سنجاق سر گیره مو
1 - noun - countable - British English : cart - American English سبد چرخ دار دستی ( که از آن برای حمل بار، خریدها و . . . . استفاده می شود. ) به عن ...
noun - countable : سورتمه ( که در کف آن دو تیغه نصب شده و سورتمه به وسیله آن ها بر روی برف سُر می خورد و برای به حرکت در آمدن این سورتمه آن را به حیو ...
1 - noun - countable - British English : sled - American English سورتمه مخصوص سُر خوردن روی برف ( که کف آن کاملا صاف و صیقلی است ) به عنوان مثال : ...
Noun - countable : نامِ هنری ( نام یا لقبی که توسط یک بازیگر، مجری، ورزشکار و . . . . . به جای نام اصلی شان برگزیده می شود. ) به عنوان مثال : Alic ...
Noun - countable : Stage name نامِ داخل رینگ مسابقه نام ویژه مسابقات نام مستعار ورزشی لقب ورزشی ( نام مستعار یا لقبی است که اغلب توسط کُشتی کَچ کار ...
Phrase - informal : Cut / give someone some slack به کسی آزادی عمل دادن کسی را راحت گذاردن به کسی گیر ندادن به کسی اختیار اداره امور را دادن به عنوا ...
Phrase : Rain or shine تحت هر شرایطی هر جور که شده حتی اگر از آسمان سنگ هم ببارد به هر طریقی که شده ( برای تاکید بر اینکه چیزی بالاخره اتفاق خواهد ...
Superlative adjective : کوچک ترین ( Tiny - tinier - tiniest )
Adjective : High - paid حقوق بالا دریافتی زیاد درآمد خوب به عنوان مثال : He was the most highly paid member of their staff
Adjective : Highly - paid حقوق بالا دریافتی زیاد درآمد خوب به عنوان مثال : He was the most high paid member of their staff
noun - countable : زنگ احضار زنگ اخبار زنگ هشدار زنگ روی پیشخوان ( زنگی که جهت هشدار دادن یا جلب توجه متصدی انجام کاری، به کار برده می شود. ) اسام ...
noun - countable : زنگ احضار زنگ اخبار زنگ هشدار زنگ روی پیشخوان ( زنگی که جهت هشدار دادن یا جلب توجه متصدی انجام کاری، به کار برده می شود. ) اسام ...
noun - countable : زنگ احضار زنگ اخبار زنگ هشدار زنگ روی پیشخوان ( زنگی که جهت هشدار دادن یا جلب توجه متصدی انجام کاری، به کار برده می شود. ) اسام ...
noun - countable : زنگ احضار زنگ اخبار زنگ هشدار زنگ روی پیشخوان ( زنگی که جهت هشدار دادن یا جلب توجه متصدی انجام کاری، به کار برده می شود. ) اسام ...
1 - noun - countable : گانگ ( یک فلز گرد است که درون قابی چوبی یا فلزی آویزان است و به عنوان سازی ضربه ای از آن استفاده می شود. برای به صدا در آمدن ا ...
Noun - plural : جمع کلمه kairos موقعیت های مناسب فرصت های مطلوب بزنگاه ها
Phrase : صدای چندبار نواخته شدن زنگ/ناقوس به صورت پشت سرهم به عنوان مثال : From the temple he could hear the peal of bells
British English - spoken : تلفن کردن به کسی تماس تلفنی گرفتن با فردی به عنوان مثال : I must give Vicky a bell later
Phrase - informal : جایی برای خوابیدن مکانی مناسب برای خواب به عنوان مثال : I left the keys in my workplace . So i need a place to crash
Phrase - informal - mainly American: Catch some z's خوابیدن به عنوان مثال : All I want to do is go home and catch some z's
Phrase - informal - mainly American: Get some z's خوابیدن به عنوان مثال : The big gator catches some z's on their porch
phrase : باتری خور با باتری کار کننده باتری دار نیروگیرنده از باتری کارکننده با باتری به عنوان مثال : A lot of children's toys are battery operated
phrase : battery operated کار کننده با باتری باتری خور باتری دار به عنوان مثال : A lot of children's toys are battery powered
noun - countable : فِرفِره کاغذی
adjective : wind - driven کار کننده به وسیله باد بادی حرکت داده شده با باد به عنوان مثال : a wind - driven generator
1 - noun - countable : آسیاب بادی توربین بادی به عنوان مثال: There was only one low hill in sight, and this had an old, disused windmill on it 2 - ...
1 - noun - countable - American English : clothesline washing line - British English : طناب رخت شویی ( طنابی که لباس های شسته شده و خیس را جهت خشک ش ...
noun - countable - American English : clothes peg - British English : گیره چوبی یا پلاستیکی لباس به عنوان مثال : Block light coming under your door ...
noun - countable : hanger رخت آویز چوب لباسی جا لباسی به عنوان مثال: Application Tell the students that chimes can be made by using a metal spoon in ...
Noun - countable - British English : سبد آشغال ( سبدی که برای نگهداری کاغذهای باطله، قوطی های خالی و . . . از آن استفاده می شود. ) Wastebasket - Am ...
1 - verb - transitive : مانع تراشی کردن برای دیگران کار دیگران را سخت تر کردن کاری را با مشکل مواجه کردن به عنوان مثال : An attempt to rescue the me ...
noun - plural : دوربین اُپِرا ( دوربینی کوچک و دارای بُرد دید پایینی است که تماشاگران اپرا یا تئاتر هنگامی که از صحنه نمایش و استیج دور هستند از آن ...
noun - plural : binocular دوربین شکاری دوربین دوچشمی دوربین جنگی به عنوان مثال : Those who stared through telescopes or field glasses saw how dras ...
Noun - countable - informal : ۱ - نامزد یا کاندید دریافت پاداش، جایزه، تقدیرنامه و . . . . . . به عنوان مثال : she isn't the only star to receive a ...
idiom - British - informal : کسی را ناراحت کردن آزرده خاطر کردن کسی کسی را رنجاندن دل کسی را شکستن به عنوان مثال : 1 - His chatter was getting on m ...
phrase - informal : به خوبی چیز دیگری نبودن به پای چیز دیگری نرسیدن به گرد کسی نرسیدن به گرد پای کسی نرسیدن به عنوان مثال : 1 - There is not one roc ...
Noun - countable : روان نویس
noun - countable : ballpoint pen خودکار ( قلمی که نوک آن یک توپ غلتان کوچک دارد و به کمک لغزیدن آن توپ بر روی کاغذ، جوهر قلم که از غلظت خاصی نیز برخ ...