پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٢٨٣)
با یک حساب سرانگشتی بر اساس یک مقدار تخمینی طبق برآوردهای انجام شده
برآورد تقریبی مقدار تخمینی حساب سرانگشتی به عنوان مثال : 1 - I can't tell you exactly how long it'll take, but I can give you a rough estimate 2 - C ...
Phrasal verb : پا پس کشیدن از زیر انجام کاری ( که قبلا قول انجامش را داده بودیم ) شانه خالی کردن عقب نشستن از قول و پیمان خود به عنوان مثال : After ...
phrase - informal : کسی را مجبور به انجام کاری کردن دیگران را در موقعیتی قرار دادن که فرد هیچ انتخابی برای کاری که می خواهد انجام دهد، نداشته باشد. ...
Noun - countable - British : Sun lounger صندلی دراز، پشتی دار، تاشو و قابل حملی که برای استفاده در بیرون از خانه و عموما برای آفتاب گرفتن، مورد استفا ...
Phrasal verb - informal : Nod off Drop off چُرت بردن ناگهان به خواب رفتن به عنوان مثال : The office was so hot I nearly dozed off at my desk
Noun - countable : کفش زنانه پشت باز که بند نازکی در اطراف پاشنه دارد. به عنوان مثال : Miss Selfridge, kitten - heeled slingbacks with elastic fro ...
Noun - countable : مدارگَرد ( فضاپیمایی که در مدار اطراف اجرام آسمانی جهت جمع آوری اطلاعات می چرخد و فقط حاوی تجهیزات بوده و سرنشینی به همراه ندارد. ...
noun - countable : بانک اطلاعاتی مشاغل ( بانک اطلاعات کامپیوتری حاوی فهرست و جزییات مشاغل موجود، که به وسیله یک موسسه کاریابی یا یک شرکت بزرگ تهیه شد ...
noun - informal : دزدی با برنامه ریزی دقیق از یک بانک به عنوان مثال : The money from the bank job was quickly taken out of the country
adjective : دارای بو یا مزه قوی و شیرین ( در مورد عطرها و نوشیدنی ها. مانند : heady drink , heady perfume ) به عنوان مثال : 1 - The wine was making ...
Adjective : کسی که هرگز مشروبات الکی مصرف نمی کند. به عنوان مثال : I do not know if he was teetotal, but my guess would be that he was
Idiom - British English - informal : If/when the balloon goes up بدتر شدن شرایط خطرناک شدن موقعیت ها و شرایط نامطلوب شدن/بودن اوضاع و احوال پَس شدن ه ...
Noun - uncountable : ۱ - رویه مبل پارچه مبلی روکش مبل ۲ - رویه کوبی مبل ( دوختن یا متصل کردن رویه مبل بر روی آن )
Phrase - informal : دو صد گفته چو، نیم کردار نیست ( موقعیتی است که در آن، تعداد افرادی که ادعا می کنند می دانند که روش درست انجام کاری چگونه است، بس ...
Idiom - informal - used humorously: همه کاره و هیچ کاره ( کسی که کارهای زیاد و مهمی را انجام می دهد، اما به خاطر اینکه انجام آن کارها به نوعی به وظی ...
1 - adjective : مضطرب یا ترسیده ( بدون دلیل ) به عنوان مثال : He seemed a neurotic, self - obsessed man 2 - noun - countable : عصبی به عنوان مثال ...
Noun - countable : پناهگاه موقت کمپ اسکان موقت ( محل اسکان موقتی که از تعدادی چادر اسکان یا تعدادی کانتینر اسکان و چیزهایی مانند اینها تشکیل شده است ...
Noun - countable - American English: چادر کوچک دو نفره به عنوان مثال : You have to set up a pup tent for the time being
noun - countable - British English : pick زخمه مضراب ( ابزاری است که برای تولید صدا از سازهای زهی استفاده می شود. جنس زخمه و مضراب در سازها متفاوت ا ...
دستگاه بالابر ( دستگاهی که در ساختمان های مرتفع که دسترسی به نمای آن ها کاری دشوار و یا غیرممکن است استفاده شده و کارگران با سوار شدن بر آن می توانن ...
adjective : پر حرف و وراج ( به خصوص درباره کسی که در مورد موضوعات بی اهمیت پرحرفی می کند. ) پرنده آوازه خوان ( پرنده هایی که با سرعت زیاد و به صورت ...
noun - countable - journalism : کاری که مردم آن را برای کسب درآمد انجام می دهند. کاری که برای بسیاری از مردم محبوب است و تمایل دارند که به آن کار مش ...
Noun - uncountable : ورزش کایتینگ ورزشی آبی که در آن ورزشکار بر روی تخته موج سواری ایستاده و به یک کایت بزرگ متصل است و با وزیدن باد و به کمک نیروی ک ...
noun - countable : سنگ کوارتز ماده معدنی طبیعی سختی که به دلیل خاصیت پیزوالکتریکی که دارد، در ساخت قطعات الکترونیکی مانند ساعت های الکترونیکی به کار ...
noun - countable : cascade of something آبشاری از . . . . . . . چیزی که در مقادیر زیاد از جایی آویزان می شود. به عنوان مثال : Her hair fell over ...
Noun : اورژانس اجتماعی ویژه کودکان نهاد مشاوره دهنده تلفنی، ویژه کودکان و نوجوانان ( تا سن ۱۹ سال ) که در بریتانیا در سال ۱۹۸۶ ایجاد شد و کودکان می ...
adjective : informal Scottish and Northern Irish کثیف منزجر کننده حال به هم زن پوشیده شده با خاک و دوده به عنوان مثال : The goat's cheese, accordin ...
phrasal verb : پُز دادن درباره چیزی/کسی غُلُو کردن درباره چیزی/کسی مبالغه کردن درباره چیزی/کسی بزرگ نمایی کردن درباره چیزی/کسی به عنوان مثال : You' ...
Phrase - informal : انجام دادن کاری که آن را دوست داریم، بدون نگرانی درباره موفق شدن یا نشدن در آن به عنوان مثال : I'm thinking of applying for tha ...
Phrase - informal : همرنگ جماعت شدن انجام دادن کاری که دیگران نیز آن را انجام می دهند. هم نظر شدن با نظرات دیگران به عنوان مثال : I don’t mind, I’l ...
Phrase : اینه جواب خوبی هام؟ اینه جواب محبت هایی که بهت کردم؟ اینه جواب محبت هام؟
Noun - countable : قطار زمینی ( قطاری که ریل آن روی سطح زمین قرار دارد. در مقابل با مترو که معمولا در زیر سطح زمین حرکت می کند. )
Phrasal verb - informal : Creep somebody out توی دل کسی را خالی کردن دلهره به دل کسی انداختن دیگران را نگران کردن دلشوره به دل کسی انداختن کسی را هو ...
Noun - countable - mainly US and canadian : درچو ( کلمه ای اسپانیایی به معنای راست و مستقیم ) نوعی طوفان با سرعت بسیار زیاد و گاهی همراه با رعد و بر ...
Noun - countable - British : Pedestrian crossing Crosswalk - American English خط کشی عابر پیاده محل عبور عابر پیاده به عنوان مثال : Driving home o ...
Phrase : what wouldn't I give for sth ( از عباراتی مانند: I like . . . . . something به مراتب قوی تر است و احساسات و تمایل شدیدتری را نشان می دهد. ) ...
Idiom - British English - informal : For a very long time برای مدتی طولانی است که . . . . . مدت مَدیدی است که . . . . . به عنوان مثال : She's bee ...
noun - countable : علائم نگارشی ( مانند: نقطه، ویرگول، علامت سوال، علامت تعجب و . . . . که برای تقسیم بندی جملات به جمله های کوچکتر و درک بهتر و درست ...
noun - uncountable - British English : بشقاب، کاسه، فنجان و سایر وسایل مشابه از جنس سفال یا چینی که برای صرف غذا استفاده می شوند. به عنوان مثال : ...
Noun - uncountable : انقباض تورمی ( حالتی است که تولید کنندگان یک محصول بر اثر تورم به وجود آمده در بازار، سعی می کنند برای حفظ قیمت های قبلی محصولا ...
noun - countable - American English : nutcrackers - British English گردو شکن فندق شکن به عنوان مثال : We do not feel that we can leave such school ...
Noun - countable : پرواز شبح هواپیمای خالی یا با تعداد سرنشین خیلی کم ( پروازی است که توسط شرکت هواپیمایی از قبل برنامه ریزی شده و علیرغم اینکه تعدا ...
Noun - countable - informal : Thing چیز شیء ( به خصوص بخشی از یک تجهیز یا یک ماشین که فرد به آن علاقه فراوانی داشته و از آن مراقبت زیادی می کند. ) ...
Adjective : Zero - waste بدون زباله تولید کننده مقدار بسیار بسیار اندکی زباله به عنوان مثال : A new zero - waste supermarket has opened, selling fo ...
Idiom - US - informal : خیلی غیر منتظره و شگفت آور به عنوان مثال : That question came out of left field
Idiom - US - informal : خیلی ارزان به بهای اندک مُفت به عنوان مثال : This old car can be bought/had for a song
noun - countable : شب پره ( نوعی از پروانه که بیشتر شب ها پرواز کرده و جذب نور لامپ ها می شود. برخی از این نوع شب پره ها مانند بیدها به لباس های انسا ...
1 - noun - countable : naphthalene نفتالین قرص نفتالین ( توپ کوچک شیمیایی که از موادی خاص با بوی زننده ساخته شده و با قرار دادن آن ها در بین لباس ه ...
noun - countable : شِنی ( زنجیر یا کمربند فلزی بزرگی که به دور چرخ های خودروهای سنگین و بزرگی مانند: تانک، لودر، بولدوزر و . . . . . بسته می شود تا ب ...