پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٢٨٣)
noun - countable : کمک کننده/حمایت کننده ( به خصوص چیزی که برای دریافت کننده ی کمک/حمایت مضر است. ) به عنوان نمونه : As things got worse at work, h ...
Phrase - US - informal : bang for one's buck bang for the dollar bang for one's dollar مقرون به صرفه بودن سود خوبی به دست آوردن سود خوبی نصیب کسی کرد ...
Phrasal verb : Sign a pact with somebody عهد کردن قول دادن قرار گذاشتن با کسی به عنوان نمونه : The two countries signed a non - aggression pact
Phrasal verb : جان سالم به در بردن از خطر جَستن دچار خطر و آسیب نشدن گرفتار نشدن به دردسر نیفتادن به عنوان نمونه : Do they have the financial resour ...
Verb : Suck somebody/something out of/from something بیرون کشیدن کسی یا چیزی از جایی با اعمال نیروی زیاد و انداختن آن شخص/چیز به مکانی دیگر به عنوا ...
adjective : ۱ - غذای کاملا پخته شده ( به طوری که بتوان آن را به آسانی تکه تکه کرد و خورد. ) به عنوان نمونه : Continue cooking until the meat is ten ...
noun - countable : مهاجر غیرقانونی ( فردی که به صورت غیرقانونی وارد کشوری شده و در آن جا به زندگی و کار مشغول است. ) به عنوان نمونه : illegal alien ...
verb - intransitive - formal : دچار فساد نعشی شدن انسان یا حیوان مرده شروع به پوسیدن و متعفن شدن، کردن تعفن یافتن فاسد شدن و بوی گند پیدا کردن به عن ...
پاد ساعتگرد حرکت در جهت خلاف ساعت Counter clockwise Anti clockwise
Adjective : بی خیال بی دغدغه بی مشکل به عنوان نمونه : I remember my carefree student days
1 - adjective - British English - informal : عجیب غریب به عنوان نمونه : Organic farming is no longer thought of as cranky 2 - adjective - informal ...
Phrase : شهرت داشتن مشهور بودن به به عنوان نمونه : English people have a reputation for being very reserved
Adjective : تودار خویشتن دار کسی که تمایلی به نشان دادن و بروز احساسات و افکار خود ندارد. کسی که تمایل به صحبت درباره مشکلات خود ندارد. به عنوان ن ...
Adjective : فردی پر انرژی، پر سر و صدا و خشن ( صفتی که بیشتر برای کودکان به کار می رود. ) به عنوان نمونه : Dan is a nice boy, but rather boisterous
Idiom : فاش کردن اسرار فاش کردن اطلاعات محرمانه برملا کردن رازهای سرپوشیده به عنوان نمونه : So who spilled the beans about her affair with David?
Phrase : کاری را سر وقت از پیش تعیین شده، به پایان نرساندن کاری را در ضرب الاجل آن، انجام ندادن کار را سر وقت به پایان نرساندن به عنوان نمونه : Thos ...
Phrase : به پایان رساندن کار در زمان یا تاریخی که قبلاً توافق شده است. به پایان رساندن کاری قبل از اتمام ضرب الاجل از پیش تعیین شده کاری را سر موعد ...
Adjective : عجیب و ترسناک مرموز به عنوان نمونه : the eerie sound of an owl hooting at night
Noun - countable : کلید گریز از مرکز یا کلید تابع دور ( کلیدی در موتورهای القایی تکفاز جهت از مدار خارج کردن سیم پیچ راه انداز و خازن راه انداز ) ب ...
1 - noun - countable - usually plural : کفش اسکیت ( بوت های مخصوصی که کف آن ها تیغه های فلزی نازکی برای سر خوردن روی یخ وجود دارد. ) کفش اسکی روی یخ ...
Noun - countable - American English: احمق نادان کسی که عمدا و برای تفریح و لذت و سرگرمی تظاهر به نادانی و حماقت می کند. به عنوان نمونه : He plays ...
Idiom - informal : خیلی نادان بودن خیلی احمق بودن به عنوان نمونه : He's a nice enough boy, but he's as daft as a brush
Idiom - informal : سر حرف خود ماندن حرف و نظر خود را عوض نکردن تغییر موضع ندادن حرف خود را دو تا نکردن به عنوان نمونه : Despite harsh criticism, sh ...
پریز برق Outlet
این عبارت برای هنگامی کاربرد دارد که دو نفر از یکدیگر ناراحت هستند و یکی از آنها سعی می کند با عزیزم خطاب کردن طرف مقابل، فضای نامطلوب بین شان را بهت ...
Noun - uncountable : ورزشِ ماهیگیری با قلاب مسابقه ماهیگیری با قلاب به عنوان نمونه : They are also angling for control of the Careers Advisory Servi ...
defy somebody to do something - ( spoken - formal ) : تحریک کردن دیگران به انجام کاری که از نظر شما، آن کار نشدنی است. شیر کردن ( کسی به انجام کاری ...
1 - Verb - intransitive : نق زدن غُرغر کردن گله و شکایت کردن ( به خصوص درباره چیزهای کم اهمیت و غیرمهم ) به عنوان نمونه : I can't stand the way he' ...
noun - countable : سه چرخه ( که عموما برای کودکان استفاده می شود و به کمک پدال زدن حرکت می کند. ) به عنوان نمونه : As he opened the door and looke ...
noun - uncountable : موتورسواری
Noun - countable : محل نگهداری و پارک کردن دوچرخه به عنوان نمونه : He built a bicycle shed in the back yard
Noun - countable : کلاه ایمنی مخصوص دوچرخه سواری به عنوان نمونه : It’s safer to wear a bicycle helmet
Adjective : گیج سردرگم مات و مبهوت هاج و واج به عنوان نمونه : He looked slightly bemused by all the questions
Noun - countable : بمب مخفیِ کارگذاشته شده داخل یک خودرو خودروی بمب گذاری شده به عنوان نمونه : As Bill Hader and Tom Cruise were in Los Angeles film ...
phrase : do something on purpose عمدا از روی قصد خودخواسته به عنوان نمونه : 1 - You make it sound as if I did it on purpose 2 - I didn't do it on p ...
Verb : معطل کردن وقت کشی کردن به عنوان نمونه : She says she'll give me the money next week but I think she's just stalling
شماها همه ی شما همگی شما همه تان کُل شما
American English انتقاد کردن از کسی یا چیزی به عنوان نمونه : Critics took aim at the president
The dentist's یا the dentist دندانپزشکی مطب دندان پزشکی محل کار دندان پزشک به عنوان مثال : I’m going to the dentist this afternoon
The dentist's دندانپزشکی مطب دندان پزشکی محل کار دندان پزشک به عنوان مثال : I’m going to the dentist this afternoon
بزن به حسابم. پولش را بعدا پرداخت خواهم کرد. به عنوان نمونه : 1 - I’ll put it on your tab and you can pay tomorrow 2 - He ordered dinner and aske ...
روش انجام دادن کارها روش کار کردن به عنوان نمونه : The mechanics of the process are quite complex
Noun - countable : کورنومتر به عنوان نمونه : Had he not established it scientifically, through his stopwatch studies?
Noun - countable : ساعت آفتابی به عنوان نمونه : And near the front entrance, a big sundial lets students locate the sun’s position as light spills ...
Adjective : ۱ - موقتی، فصلی ( کاری که کارگر برای مدت کوتاه و مشخصی در آن استخدام می شود. ) به عنوان نمونه : He has occasional casual work but mostl ...
کفش زنانه با پاشنه های خیلی بلند
Verb - transitive : سرنگون کردن به زور یک حکومت یا یک رهبر برانداز کردن حکومت یا رهبری را از اریکه قدرت به زیر کشیدن به عنوان نمونه : This scandal ...
نویز مغناطیسی یکی از عیوب موتورهای سه فاز قفس سنجابی است که در طی آن صدایی که در الکتروموتورها به دلیل جذب و دفع مغناطیسی روتور و استاتور ایجاد شده، ...
Idiom - UK : where there's smoke, there's fire ( US ) تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها به عنوان نمونه : She says the accusations are not true, but ...
Noun - countable - US : راننده ماشین آتش نشانی بزرگ مسئول کنترل نردبان در ماشین های آتش نشانی بزرگ سکان دار قایق یا کشتی