تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از هزاره: 1. جسمانی، جسمی؛ نفسانی 2. شهوانی، شهوت انگیز 3. [شخص] لذت جو؛ شهوی، شهوتران، شهوت پرست 4. لذت بخش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از لانگمن: used when you can see someone arriving فلانی هم رسید! فلانی هم آمد! این هم از فلانی!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

. grow in ( something ) to begin to have more of a particular quality . She was growing in confidence every day . The area has gradually grown in im ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بدترین حالت پست ترین نقطه پایین ترین نقطه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مملو لبریز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: 1. تقریباً 2. به جز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

وصف الحالی حدیث نفسی خودزندگینامه ای

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

به طور مشخص مشخصاً

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

ضدفرهنگ قاعده شکن عرف شکن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

از قوانین پیروی کن از قوانین اطاعت کن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

طغیان کردنِ [رودخانه]

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: بیماری سخت بیماری جدی بیماری خطرناک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: ( رسمی ) 1. چون که، از آنجا که، زیرا که 2. تا آنجا که، تا آنجایی که

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

withdraw or resign from a position or office "he stood down as leader of the party" استعفا دادن کناره گیری کردن کنار رفتن کنار گذاشته شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: 1. از درون مفجر شدن، ( در خود ) منفجر شدن، ( به درون ) ترکیدن، به درون متلاشی شدن، [تشکیلات، نظام و غیره] فرو ریختن، متلاشی شدن 2. [ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

تا حد ممکن حتی الامکان حتی المقدور

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

مخاطبان مستمعان شنوندگان بینندگان تماشاگران

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: 1 - تبدیل به شهر شدن؛ شهر شدن 2 - شهرنشینی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

مبادی آداب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از هزاره: بگیرش! برو! بزنش! ولش نکن! معطلش نکن!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

به طرز خطرناکی به شکل خطرناکی به گونه ی خطرناکی به نقل از هزاره: به طور خطرناکی به طرز مخاطره آمیزی به طور وخیمی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

غیرنظامی آدم های عادی افراد عادی افراد معمولی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از هزاره: 1. [اصول، مذهب] طبق. . . زندگی کردن، اجرا کردن، عمل کردن به؛ [قول های خود] وفادار ماندن به 2. مطابق . . . رفتار کردن / زندگی کردن، ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

. a person who earns money to support their family, typically the sole one "when Roland's grant ran out, Val became the breadwinner" نان آور

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: 1. [ارقام، اعداد] بالغ شدن بر، سر زدن به، رسیدن به 2. برابر بودن با، هم ارز بودن با، همسنگ ِ . . . . بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

قدرت در چیزی یا بر کسی نفوذ در کسی یا چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

خبری گزارشی گزارشگری خبررسانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

وداع کردن خداحافظی کردن بدرود گفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

صنعت خودروسازی صنعت اتومبیل سازی صنعت خودرو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از میریام وبستر: to understand مثال: "Yes we're late, but it was raining, then we got a flat tire …" "All right, I get the idea" فهمیدن متوج ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: 1. خسته، کوفته 2. درمجموع، روی هم رفته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

adv به نقل از هزاره: به آسانی به راحتی ( به طورِ ) دقیق قشنگ خوب تمیز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: فرصت طلبی کردن رنگ عوض کردن به هر سازی رقصیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

هیجان برانگیز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

تکرارشونده مکرر متناوب ت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

ازخودگذشتگی فداکاری ایثار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: به این معنی که از این حیث که به نقل از آکسفورد: for the reason that مثال: "I was fortunate in that I had friends"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

بازتعریف تصویر برند ( نشان تجاری ) بازتعریف نشان تجاری نوسازی نشان تجاری change the corporate image of ( a company or organization )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: کار بزرگ عمل برجسته شاهکار معجزه اعجاز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

هیجان برانگیز مدهوش کننده هوشربا سرگیجه آور heady. Something that's heady is extremely thrilling. You might have a heady feeling as you walk up on s ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

ناخوانا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

نهایت تلاش خود را کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

جرم خشونت آمیز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

میریام ـ وبستر: the cause of one's becoming a better person مثال: . His time in the army was the making of him عامل ارتقای عاملِ بهتر شدنِ موجبِ ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

در اوج مؤفقیت بودن در بهترین حالت ممکن بودن the most powerful or most successful position in a profession, organization, etc

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

دو ماه یک بار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

اجازه داشتن مجاز بودن حق [انجامِ کاری را] داشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

with an optimistic tone, with good news از دیدگاهی مثبت، خبرِ خوب اینکه، با لحنی امیدوارکننده،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

تا حدی به نوعی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

با این همه، با این حال، با وجود این، به رغم این موضوع، مع الوصف، با این اوصاف،