پیشنهاد‌های علی باقری (٢٨,٠٧٤)

بازدید
٢,١٨٧
تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اجاق کور ؛ آنکه فرزند و عقب نداشته باشد.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آب کور ؛ ناسپاس. نان کور. نمک کور. ( امثال و حکم ) : از برای آب چون خصمش شدند نان کور و اب کور ایشان بدند. ( مثنوی چ نیکلسن دفتر اول بیت 2510 ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کور و کبود ؛ ناقص و رسوا. زشت و نادلپذیر. ( فرهنگ نوادر لغات و تعبیرات دیوان کبیر چ فروزانفر ج 7 ) . - || مجازاً نادم و زیان دیده. خائب و خاسر. نوم ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کور و پشیمان ؛ نادم و زیان دیده. خائب و خاسر : کسی کو دیو را باشد به فرمان بدل چون من بود کور و پشیمان. ( ویس و رامین ) . گزیند کارها را مرد نادان ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کور مادرزاد ؛ آن که نابینا زاده شود. آن که کور به دنیا آید. اکمه : هر آن بصیر که سر جهان ندید به دل چه آن بصیر بر من چه کور مادرزاد. اوحدی. چه داند ...

پیشنهاد
٠

کور بودن دل کسی ؛ بینش و بصیرت نداشتن او. کورباطن بودن او :

پیشنهاد
٠

کور بودن ذهن کسی ؛ دیریاب و بلید و کندذهن بودن او. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . و رجوع به کورذهن شود.

پیشنهاد
٠

کور بودن اجاق کسی ؛ فرزند و عقب نداشتن.

پیشنهاد
٠

ور بودن اشتهای کسی ؛ میل نداشتن به غذا. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کور اخترگوی ؛ نادانی بادعوی. ( از امثال و حکم ) : اسب کش گفتی سقط گردد کجاست کور اخترگوی محرومی ز راست. مولوی ( مثنوی ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کور بودن ؛ نابینا بودن. اعمی بودن. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بی عقیده ؛ بدون عقیده. غیر معتقد.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خوش عقیده ؛ آنکه عقیده اش پسندیده باشد.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

باعقیده ؛ عقیده دار. عقیده مند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بدعقیده ؛ آنکه عقیده اش ناپسند باشد.

پیشنهاد
٠

سرد و گرم آزمودن و چشیدن ؛ فراز و نشیب زندگی دیدن. خوبی و بدی جهان را دریافتن. تجربه آموختن : بدو گفت گودرز کای شیرمرد نه گرم آزموده ز گیتی نه سرد. ...

پیشنهاد
٠

سرد و گرم آزمودن و چشیدن ؛ فراز و نشیب زندگی دیدن. خوبی و بدی جهان را دریافتن. تجربه آموختن : بدو گفت گودرز کای شیرمرد نه گرم آزموده ز گیتی نه سرد. ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سرد گشتن ؛ ضد گرم شدن. پدید آمدن سرما. - || بمجاز، خوار شدن. بیمایه شدن. بی اعتنا و نومید گشتن. بی میل شدن : در این بود کآمد سواری چو گرد که آذرگشس ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سرد گفتن ؛ سخن ناسزا و بد گفتن. سخن بی سرو ته و یأس آور گفتن : گر از من کسی زشت گوید بدوی ورا سردگوید براند ز روی. فردوسی. اگر سرد گویمت در انجمن ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سرد باد ؛ باد سرد.

پیشنهاد
٠

سرد کردن کسی را ؛ خوار و پست کردن. سبک کردن : فرستاده را گر کنم سرد و خوار ندارم پی ومایه کارزار. فردوسی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سخن سرد ؛ سخن که از روی دلتنگی و غم و بدحالی و پژمردگی یا بی اعتنایی و نفرت و بیزاری گفته شود. سخن بیمزه. گفتار موهن و بی اصل : سخن زهر و پازهر و گرم ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آه سرد ؛ نفس عمیق هنگام غم و اندوه : چو افراسیاب این سخنها شنید یکی آه سرد از جگر برکشید. فردوسی. گاهی بکشم به آه سردش گاه از تف سینه برفروزم. خاق ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آب سرد ؛ آب بارد. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تن آسانی/ تن آسایی ( ( در متون معتبر فارسی همه جا تن آسانی آمده است و نه تنها آسایی. و اما معنای آن، به خلاف آنچه بعضی گفته اند و در بعضی از فرهنگ ها ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تن آسانی/ تن آسایی ( ( در متون معتبر فارسی همه جا تن آسانی آمده است و نه تنها آسایی. و اما معنای آن، به خلاف آنچه بعضی گفته اند و در بعضی از فرهنگ ها ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تن آسانی/ تن آسایی ( ( در متون معتبر فارسی همه جا تن آسانی آمده است و نه تنها آسایی. و اما معنای آن، به خلاف آنچه بعضی گفته اند و در بعضی از فرهنگ ها ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تمیز/ تمییز ( ( تمیز در لغت عرب نیامده است و به جای آن تمییز می گویند که در فارسی نیز رایج بوده است: ( ( هر که را عقل نیست تمییز نیست، و تمییز کردن ج ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تمیز/ تمییز ( ( تمیز در لغت عرب نیامده است و به جای آن تمییز می گویند که در فارسی نیز رایج بوده است: ( ( هر که را عقل نیست تمییز نیست، و تمییز کردن ج ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تمیز/ تمییز ( ( تمیز در لغت عرب نیامده است و به جای آن تمییز می گویند که در فارسی نیز رایج بوده است: ( ( هر که را عقل نیست تمییز نیست، و تمییز کردن ج ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تمیز/ تمییز ( ( تمیز در لغت عرب نیامده است و به جای آن تمییز می گویند که در فارسی نیز رایج بوده است: ( ( هر که را عقل نیست تمییز نیست، و تمییز کردن ج ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تمشک/ تمشگ ( ( حرف آخر این کلمه"ک" است و نه"گ " غالباً آن را به صورت تمشک می نویسند و می خوانند و غلط است . ) ) ( ( نجفی، ابوالحسن، غلط ننویسیم، فر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تَمَسخُر/تَسْخَر /سُخْریّه ( ( تَمَسْخُر در لغت عرب نیامده و از ساخته های فارسی زبانان در دوران متاخر است. در عربی برای بیان این معنی تَسْخَر ( مصدر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تَمَسخُر/تَسْخَر /سُخْریّه ( ( تَمَسْخُر در لغت عرب نیامده و از ساخته های فارسی زبانان در دوران متاخر است. در عربی برای بیان این معنی تَسْخَر ( مصدر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تَمَسخُر/تَسْخَر /سُخْریّه ( ( تَمَسْخُر در لغت عرب نیامده و از ساخته های فارسی زبانان در دوران متاخر است. در عربی برای بیان این معنی تَسْخَر ( مصدر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تلگرافاً، تلفناً: ( ( واژه های تلگراف و تلفن از زبان فرانسه گرفته شده است و ترکیب آنها با تنوین قیدساز عربی جایز نیست. به جای تلگرافاً و تلفناًمی توا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اجازه داشتن ؛ اجازه یافتن. دستوری داشتن و دستوری یافتن : گر داشتی اجازت غیبت ز پادشاه ور یافتی اجازت رحلت ز شهریار. عبدالواسعجبلی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اجازه خواستن ؛ دستوری طلبیدن. استجازه. ( زوزنی ) . دستوری خواستن برای رفتن : رسولان مبهوت و مدهوش در آرایش آن بزم و پیرایش آن مجلس بماندند و بوقت خوی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

( ( تلفظ اصلی تلگراف به کسر اول و دوم و سکون سوم[ telegrāf] است، اما در فارسی محاوره آن را به کسر اول و سکون دوم و کسر سوم[telgerāf] نیز تلفظ می کنند ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تلگرافات: ( ( واژهٔ تلگراف از زبان فرانسه وارد فارسی شده است و جمع بستن آن "به ا ت" عربی صحیح نیست، به جای آن باید گفت: تلگراف ها ) ) ( ( نجفی، ابو ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تلقی کردن به عنوانِ: ( ( پس از تلقی کردن یا تلقی شدن گاهی ترکیبِ " به عنوان ِ" می آورند و مثلاً می گویند"صائب را به عنوانِ بزرگترین شاعر سبک هندی ت ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تلألؤ/متلألئ: املای این دو کلمه را معمولاً غلط می نویسند. تلألؤ ( 'tala'lo ) به معنی "درخشش" در عربی و فارسی به همین صورت نوشته می شود. صفت آن در عرب ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تلألؤ/متلألئ: املای این دو کلمه را معمولاً غلط می نویسند. تلألؤ ( 'tala'lo ) به معنی "درخشش" در عربی و فارسی به همین صورت نوشته می شود. صفت آن در عرب ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تکمیل نواقص: این ترکیب ظاهراً غلط نیست، زیرا نواقص جمع ناقصه به معنای "ناکامل، ناتمام" است و بنابراین تکمیل نواقص یعنی "کامل کردن ناکامل ها" و اشکالی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تکمیل نقایص: این ترکیب غلط است و از استعمال آن باید احتراز کرد، زیرا نقایص جمع نقیصه است و نقیصه یعنی "عیب" و "خوی بد"و بنابراین تکمیل نقایص به معنای ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

نور ناقص ؛هر یک از انوار سافله نسبت به نور عالی تر از خود ناقص اند و کلیه انوار نسبت به نورالانوار ناقصند. ( حکمت اشراق ص 136 و 170 و 195 از فرهنگ عل ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نور واپسین ؛ اشاره به حضرت محمد پیغامبر اسلام است. نیز رجوع به نور پسین شود.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نور ابیض ؛ برگ نو. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نور مستفاد ؛ مراد نور مکتسب از غیر است ، مانند نور ماه که از خورشید است و نور اول و اقرب که مستفاد از نورالانوار است. ( حکمت اشراق ص 127 از فرهنگ علو ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نور مفید، نور المفید ؛ نورالانوار مفید کل انوار است و هر یک ازانوار طولیه مفید نورند به مادون خود، و در انوار محسوسه آفتاب نور مفید است. ( حکمت اشراق ...