استصحاب

/~esteshAb/

معنی انگلیسی:
seeking the company of someone, associating with someone

لغت نامه دهخدا

استصحاب. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) خواندن بصحبت و معاشرت. ( منتهی الارب ). بصحبت و معاشرت خواندن کسی را. صحبت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). صحبت کسی خواستن. ( زوزنی ). || یاری خواستن از کسی. ( منتهی الارب ). یار خواستن. || چیزی خواستن. ( تاج المصادر بیهقی ). || با خود داشتن. || باقی داشتن چیزی. ( وطواط ). || لازم گرفتن چیزی را. ( منتهی الارب ). || و فی اصول الفقه الاستصحاب عبارة عن ابقاء ما کان علی ماکان علیه لانعدام المغیر. ( تعریفات جرجانی ). الاستصحاب ؛ هو الحکم الذی یثبت فی الزمان الثانی بناء علی الزمان الاول. ( تعریفات جرجانی ). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: هو عند الاصولیین طلب صحبة الحال للماضی بأن یحکم علی الحال بمثل ما حکم علی الماضی و حاصله ابقاء ماکان علی ماکان بمجرد انه لم یوجد له دلیل مزیل ٌ و هو حجة عند الشافعی و غیره کالمزنی و الصیرفی و الغزالی فی کل حکم عرف وجوبه بدلیله ثم وقع الشک فی زواله من غیر ان یقوم دلیل بقائه او عدمه مع التأمل و الاجتهاد فیه و عند اکثر الحنفیة لیس بحجة موجبة للحکم و لکنها دافعة لالزام الخصم لان مثبت الحکم لیس بمبق له. یعنی ان ایجاد شی امر و ابقائه امر آخر فلایلزم أن یکون الدّلیل الذی اوجده ابتداءً فی الزّمان الماضی مبقیاً فی زمان الحال لان البقاء عرَض ٌ حادث بعدالوجود و لیس عینه. و لهذا یصح نفی البقاء عن الوجود فیقال وجد فلم یبق. فلابدّ للبقاء من سبب علی حده. فالحکم ببقاءِ حکم بمجرّد الاستصحاب یکون حکماً بلادلیل. و ذلک باطل. هکذا فی نورالانوار. و فی الحموی حاشیة الاشباه فی القاعدة الثالثة: الاستصحاب هو الحکم بثبوت امر فی وقت آخرو هذا یشمل نوعیه. و هما جعل الحکم الثابت فی الماضی مصاحباً للحال او جعل الحال مصاحباً للحکم الماضی.و اختلف فی حجیته فقیل حجة مطلقاً و نفاه کثیر مطلقاً. و اختیر انه حجة للدفع لا للاستحقاق. ای لدفع الزام الغیر لا لالزام الغیر و الوجه الاوجه انه لیس بحجة اصلاً لان الدفع استمرار عدمه الاصلی لان المثبت للحکم فی الشروع لایوجب بقائه لان حکمه الاثبات و البقاء غیرالثبوت فلایثبت به البقاء کالایجاد لایوجب البقاء لان حکمه الوجود لاغیر. یعنی انّه لما کان الایجاد علة للوجود لاللبقاء فلایثبت به البقاء حتی یصح الافناء بعد الایجاد. و لو کان الایجاد موجباً للبقاء کماکان موجباً للوجود لما قصور الافناء بعد الایجاد لاستحالة الفناء معالبقاء و لما صح الافناء بعد الایجاد لایوجب البقاء - انتهی. فان قیل ان قام دلیل علی کونه حجة لزم شمول الوجود اعنی کونه حجة للاثبات و الدفع. و الالزم شمول العدم. و اُجیب بان معنی الدّفع ان لایثبت حکم و عدم الحکم مستند الی عدم دلیله و الاصل فی العدم الاستمرارحتّی یظهر دلیل الوجود. و ثمرة الخلاف تظهر فیما اذابیع شقص من الدار و طلب الشریک الشفعة فانکر المشتری ملک الطالب فی السهم الاَّخر الذی فی یده و یقول انه بالاعارة عندک ، فعند الحنفیة القول قول المشتری و لاتجب الشفعة الا ببینة لان الشفیع یتمسک بالاصل و لان الیددلیل الملک ظاهراً و الظّاهر یصلح لدفع الغیر لا لالزام الشفعة علی المشتری فی الباقی. و عند الشافعی تجب بغیر بینة. لان الظّاهر عنده یصلح للدفع و الالزام جمیعاً فیأخذ الشفعة من المشتری جبراً. و ان شئت الزیادة فارجع الی کتب الاصول کالتوضیح و نحوه - انتهی.

فرهنگ فارسی

صحبت وهمدمی خواستن، به صحبت ومعاشرت خواندن کسی را، یاری خواستن ازکسی ، ودراصطلاح فقه: حکم سابق رادرلاحق جاری کردن
( مصدر ) ۱ - بهمراهی خواستن بصحبت و همدلی خواستن . ۲ - یاری خواستن . ۳ - همراه بردن با خود داشتن . ۴ - ( اسم ) باقی داشتن چیزی به حالت سابق آن آنکه امر مورد شکی را بر حالت سابق آن از جهت آثار حقوقی ثابت بداریم . بنابراین سه رکن دارد : ۱ - یقین بان در رمان سابق . ۲ - شک بان در زمان بعد . ۳ - ثابت داشتن آثار یقین در زمان شک . جمع : استصحابات .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - به همراهی خواستن . ۲ - یاری خواستن . ۳ - با خود داشتن . ج . استصحابات .

فرهنگ عمید

۱. (فقه ) حکم دادن به باقی بودن حالت سابق، هنگام شک داشتن در یک حُکم، مثلاً درصورت غیبت طولانی مدت کسی حکم به زنده بودن او می دهند.
۲. [قدیمی] کسی را به صحبت و معاشرت دعوت کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] استصحاب (استصحاب حال) به معنی حکم کردن به بقای متیقن سابق می باشد. از این عنوان در اصول فقه، مبحث اصول عملی بحث شده است.
استصحاب از اصول عملی و برای آن تعریف هایی ذکر شده است که بعضی همه آن ها را به یک تعریف برگردانده اند و آن حکم به بقای حکم شرعی یا موضوع حکم، که بقای آن مشکوک است.
پیشینه استصحاب
پیشینه استصحاب از بُعد مضمونی و دلیلی به عصر حضور امام معصوم علیه السلام برمی گردد؛ لیکن عنوان استصحاب از مصطلحات فقهای اصولی در عصر غیبت است.نخستین بیان صریح در این مورد بنابر آثار به دست آمده از فقیهان اصولی سخن شیخ مفید (متوفی۴۱۳ ه. ق) در رساله اصولی متعلق به ایشان است.
ماهیت استصحاب
در این که استصحاب، «اصل» است یا «اماره» میان اصولیان اختلاف نظر وجود دارد.ظاهر کلمات اکثر اصولیان پیش از شیخ انصاری که استصحاب را حکم عقلی می دانستند قول دوم است؛ لیکن شیخ انصاری و اصولیان پس از وی، قول نخست را ترجیح دادند؛ زیرا از نظر آنان، عمده ترین دلیل اعتبار استصحاب، روایات است و از آن ها چنین استفاده می شود که استصحاب حکم ظاهری است که در ظرف شک نسبت به حکم واقعی جعل شده است.
جایگاه استصحاب
...

[ویکی شیعه] اِسْتِصْحاب ، از اصطلاحات معروف در علم اصول فقه است. استصحاب یکی از اصول عملیه است که هم در شبهات حُکمیه جاری است وهم در شبهات موضوعیه؛ بدین معنا که هم فقیه در صورت نیافتن آیه یا روایتی معتبر در یک مسئله فقهی بر اساس شروط خاصی به قاعده استصحاب رجوع می کند و هم مقلد در موارد شک در موضوعات خارجی (نه در موارد شک در حکم)این قاعده را جاری می کند.
استصحاب زمانی کاربرد دارد که ما در مورد وضعیت فعلی چیزی تردید و در مورد وضعیت سابق آن یقین داشته باشیم. به این ترتیب فرض را بر بقای حالت سابق می گذاریم، مگر آنکه خلافش ثابت گردد. برای مثال هرگاه از زنده بودن یا مرگ سربازی که به جنگ رفته تردید داشته باشیم، فرض را بر زنده بودنش می گذاریم که تا چندی پیش به آن یقین داشته ایم یا اگر یقین داریم لباس ما قبلا پاک بوده ولی الان شک داریم که آیا نجس شده است یا خیر، مطابق قاعدۀ استصحاب، حالت یقین سابق (پاکی لباس) را تا زمان حال (که شک داریم) ادامه می دهیم و به شک خود اعتنا نمی کنیم.
معنای نخستین این واژه در لغت، آنچنانکه از کاربردهای کهن آن استنباط می شود، به همراهی طلبیدن چیزی است؛ در کتاب العین خلیل و پیرو آن در آثار ازهری و جوهری، استصحاب با عبارت تکرار شونده «کل شی ء لازم شیئاً فقد استصحبه» تفسیر شده است که بیانی نه چندان رسا از همان معناست. آنچه در آثار جوهری و ابن فارس، افزون بر این دیده می شود، یک ترکیب مثال گونه به صورت «استصحبته الکتاب و غیره» است که جوهری آن را فعلی دو مفعولی به معنای همراه قرار دادن چیزی با چیزی دیگر گرفته است، حال آنکه در نقل فیومی از ابن فارس، فعل به صورت «استصحبت الکتاب» آمده، و یک مفعولی انگاشته شده است.

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از دائرة المعارف بزرگ اسلامی است
اِسْتِصْحاب ، یکی از ادله در برخی از مکاتب فقهی و یکی از اصول عملی در مکتب اصولی متأخر امامیه که عبارت است از صدور حکمی در یک موضوع بر پایه یقین پیشین در شک کنونی .
معنای نخستین این واژه در لغت ، آنچنان که از کاربردهای کهن آن استنباط می شود، به همراهی طلبیدن چیزی است مثلاً در کتاب العین خلیل و پیرو آن در آثار ازهری و جوهری ، استصحاب با عبارت تکرارشونده «کل شی ء لازم در برخی نسخ : لاءم شیئاً فقد استصحبه » تفسیر شده است که بیانی نه چندان رسا از همان معناست .
آنچه در آثار جوهری و ابن فارس ، افزون بر این دیده می شود، یک ترکیب مثال گونه به صورت «استصحبته الکتاب و غیره » است که جوهری آن را فعلی دو مفعولی به معنای همراه قرار دادن چیزی با چیزی دیگر گرفته است . حال آنکه در نقل فیومی از ابن فارس فعل به صورت «استصحبت الکتاب » آمده و یک مفعولی انگاشته شده است .
فیومی این کاربرد را پلی میان کاربرد کهن لغوی و کاربرد اصطلاحی در فقه شمرده و بیان داشته که جهت نامیده شدن این روش فقهی به «استصحاب الحال » از آنجاست که در هنگام تمسک بدان ، گویی حالت مورد نظر درگذشته و حال ، همراه و جداناشدنی تلقی شده است . برای تأییدی بر این برداشت .
ماهیت استصحاب همچون بسیاری دیگر از موضوعات اصولی در یک روند تاریخی شکل گرفته و بحث از حجیت آن ، همگام با تعریف آن دستخوش تحولات و اختلاف نظرهایی بوده است . به اجمال می توان گفت که استصحاب به عنوان یکی از روشهای عمومی برای یک سویه کردن تردیدها، آنجا که دلیلی در دست نبوده ، بکار می رفته است . این تعبیر خوارزمی 68ق که استصحاب پس از کتاب و سنت واجماع و قیاس ، «آخرین مدار فتوا» است . تا حد زیادی نشانگر جایگاه استصحاب در مکاتب فقهی می تواند بود.
در نگرشی تاریخی چنین می نماید که کاربرد استصحاب به صورت یک اصطلاح فقهی از سدة ق /م آغاز شده باشد، اما برخی روشها که در جریان تدوین اصول فقه ، نام استصحاب گرفته اند. پیشینه ای دورتر داشته اند. در طی سده های - ق ، اصطلاح «استصحاب الحال » به صورت ترکیب اضافی ، برای «حکم کردن در یک امر شرعی پس از رخ دادن گونه ای از تغییر، همانند حکم آن پیش از تغییر» بکار می رفته . و درستی این روش مورد گفتگو بوده است .
در آغاز سدة ق /1م ، غزالی اصطلاح «استصحاب » را به صورتی گسترش یافته بر پاره ای از اصول عقلی و لفظی نیز اطلاق کرد. و پردازش غزالی در آثار اصولیان بعدی از مکاتب گوناگون تأثیری عمیق بر جای نهاد. آخرین تحول در مباحث استصحاب ، گسترش خاصی است که این روش به عنوان یک اصل پرکاربرد در نظام اصولی شیخ انصاری یافته و بر فقه متأخر امامی سایه افکنده است .

[ویکی فقه] استصحاب(تعاریف). تا کنون تعاریف مختلفی برای استصحاب ذکر شده است که می توان به چند تعریف عمده ی آن اشاره نمود:
شیخ بهایی در تعریف استصحاب نوشته است
اثبات الحکم فی الزمان الثانی تعویلا لثبوته فی الزمان الاول.
این تعریف مربوط به شیخ بهاء الدین در کتاب زبدة الاصول است که می گوید: حکم را در زمان دوم ثابت کنیم برای اینکه در زمان اول ثابت بوده است.
مثلا قبل از طلوع آفتاب دارای وضو بودیم و بعد از آن شک می کنیم که آیا همچنان با طهارت و وضو هستیم که در این حال اثرطهارت را که در زمان اول ثابت بوده است به زمان دوم هم که زمان شک است سرایت داده و ثابت می دانیم.

← ارزیابی تعریف
کون حکم او وصف یقینی الحصول فی الآن السابق مشکوک البقاء فی الآن اللاحق
میرزای قمی در قوانین می گوید:که حکمی (مانند نجاست آب متغییر) یا وصفی (مانند همه ی موضوعات) در زمان گذشته یقینا حاصل و واقع شده بود ولی بعداودر زمانی دیگر شک داریم که آیا آن وصف یا حکمش باقی است یا خیر.

← ارزیابی تعریف
شبخ انصاری در تعریف استصحاب می گوید:
استصحاب هو ابقاء ما کان.
استصحاب یعنی آنچه که قبلا بوده است را الان نیز ابقا کنیم.

← ارزیابی تعریف
...

دانشنامه آزاد فارسی

اِستِصْحاب
(در لغت به معنای به همراه داشتن) اصطلاحی در اصول فقه به معنی حکم به استمرار آنچه پیش تر وجود داشته است.به دیگر سخن هرگاه وجود چیزی در گذشته قطعی است، اما وجود فعلی آن مورد تردید است حکم به وجود آن برای حالت فعلی را «استصحاب» گویند (یعنی نقض نکردن یقین سابق با شک لاحق). مثلاً شخصی که وضو داشته شک کند چیزی که موجب بطلان وضو گردد از او صادر شده یا خیر، براساس استصحاب حکم به باقی ماندن وضوی سابق می کند. در مادۀ ۳۵۷ آیین دادرسی مدنی ایران آمده: «در صورتی که حق یا دینی برعهده کسی ثابت شد اصل بقاء آن است مگر خلافش ثابت شود.» اصل بقا همان استصحاب است.

پیشنهاد کاربران

به معنای باقی دانستن حالت و وضعیتی است که در گذشته مسلم بوده و اکنون مورد شک است .
اعتبار حالت سابق
حکم به چیزی که از قبل جاری بوده است

بپرس