پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٢٨٣)

بازدید
٥٥٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : Burn one's boats پل های پشت سر را خراب کردن راه برگشت را خراب کردن چاره ای باقی نگذاشتن به عنوان نمونه : If you insult the boss when you l ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrasal verb - informal - American English : کسی را عصبانی کردن شخصی را خشمگین ساختن به عنوان نمونه : I was really burned up by her comment

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : نوشیدنی الکلی ساخته شده از وُدکا و آب پرتقال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

adverb : deliberately عمدا تعمدا از روی قصد به عنوان نمونه : Stansfield would never have knowingly become involved in political espionage

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

idiom : شانس خود را به دلیل غُلُو کردن، از دست دادن با اعتماد به نفس بیش از حد رفتار کردن دچار خود بزرگ بینی شدن به عنوان نمونه : The unions overpla ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - uncountable : سارگاسوم نوعی جلبک دریایی قهوه ای رنگ که در خلیج فارس نیز یافت می شود و می تواند در مساحت زیادی روی آب رشد کرده و شناور بماند. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable - uncountable - British English : tarp ( American English ) پارچه ضد آب برزنت به عنوان نمونه : 1 - Yanto could see something behi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable - uncountable - American English : مخفف کلمه tarpaulin ( British English ) پارچه ضد آب برزنت به عنوان نمونه : 1 - Yanto could see ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : هیدرو موتور موتور هیدرولیکی Hydraulic motor موتوری است که انرژی لازم جهت دوران را از روغن هیدرولیک دریافت می کند. به عنوان نمون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : تاکومتر دورسنج دستگاهی که جهت سنجش سرعت چرخش شفت الکتروموتورها به کار می رود و در دو نوع تماسی و غیرتماسی و آنالوگ و دیجیتال وجود ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : واشر فنری واشری که زیر مهره و بر روی پیچ قرار می گیرد و از شُل شدن پیچ جلوگیری می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Wire lug وایر شو سَرسیم قطعه ای رسانا، که به سرِ سیمها وصل شده و به کمک این قطعه، سیم به ترمینال، پیچ و . . . بسته می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Wire shoe سرسیم به عنوان نمونه : A wire lug is a device used for connecting electrical cables to electrical appliances, surface ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : نرخ نامه فهرست بها لیست قیمت ها به عنوان نمونه : The hotel had a price sheet for everything

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : بی توجه بی اطلاع بی حواس بی اعتنا به عنوان نمونه : She seemed completely oblivious to the noise around her

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Adverb - US : به طور پیوسته مکررا دائما بی امان بی وقفه بدون توقف همیشه به عنوان نمونه : 1 - On and on the rain will fall 2 - The opera seemed to go ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Verb - transitive - formal : مغایرت داشتن با در تضاد بودن با مخالفت داشتن با به عنوان نمونه : The sale of untreated milk may contravene public healt ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : Give in your notice استعفا دادن از کار ( بعد از مدتی مشخص و اعلام آن به صورت تلفنی به کارفرما ) به عنوان نمونه : I handed in my notice yes ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیرآب زنی یا بلودان ( عبارت است از خارج ساختن آب اشباع شده از مواد معلق و نمک های محلول از دیگ بخار )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Solenoid valve

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Idiom : شرایط را نسبت به قبل بدتر کردن نمک به زخم پاشیدن اوضاع را بحرانی تر نمودن شرایط را حادتر کردن به عنوان نمونه : They told me I was too old fo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : این عبارت برای زمانی کاربرد دارد که گوینده، چیزی را که دیگران تعیین کرده اند، علیرغم اینکه آن را قبول ندارد، می پذیرد و تایید می کند. پس می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adjective : محرمانه سری خصوصی به عنوان نمونه : All information will be treated as strictly confidential

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : تابلو بازی در نیار تابلوش نکن دستت را رو نکن به عنوان نمونه : Tod: “I will hide the key here. ” Don: “Don’t make it obvious!”

پیشنهاد
٠

Idiom : Talk with ( a ) forked tongue دروغ گفتن از روی ریاکاری سخن گفتن به نیت فریب دادن دیگران، با آنان صحبت کردن به عنوان نمونه : His colleagues a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

Verb - intransitive - transitive : ۱ - التماس کردن عجز و لابه کردن استدعا کردن به شدت خواهش کردن به عنوان نمونه : Civil rights groups pleaded for go ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - singular - uncountable : علاقه محبت به عنوان نمونه : 1 - Bart had a deep affection for the old man 2 - She looked back on those days with a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Verb - intransitive: ۱ - آه کشیدن ( به دلیل خستگی، نامیدی و یا افسردگی ) به عنوان نمونه : Well, there’s nothing we can do about it now, ’ she sigh ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - uncountable : Snowmelt روان آب حاصل از ذوب شدن برف آب جاری روی سطح زمین که از برفِ آب شده به وجود آمده است. به عنوان نمونه : 1 - In sprin ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : snowmageddon کولاک شدید برف بوران برف شدید ( به طوری که باعث به وجود آمدن مشکلات بزرگی برای مشاغل، سیستم های حمل و نقل عمومی و ز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : snowpocalypse کولاک شدید برف بوران برف شدید ( به طوری که باعث به وجود آمدن مشکلات بزرگی برای مشاغل، سیستم های حمل و نقل عمومی و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

adjective - British English : دوخانه مشابه با هم که دیواری مشترک با یکدیگر دارند. به عنوان نمونه : In the past I have lived in a large Victorian ho ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

verb - transitive : exaggerate غُلُو کردن اغراق کردن مبالغه کردن گزافه گویی کردن بزرگ جلوه دادن به عنوان نمونه : To say that all motorists speed in ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : بام ساز سقف ساز سقف زن کسی که کارش ساختن یا تعمیر کردن سقف ساختمان هاست. به عنوان نمونه : Another of my friends is a self - empl ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1 - noun - countable : barrow فُرغون به عنوان مثال : Camels, vehicles, even wheelbarrows give equanimity in the desert verb - transitive : 2 - با ف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : شن کش ( وسیله ای در کشاورزی که جهت صاف کردن سطح خاک، جمع کردن برگ های خشک از روی زمین و . . . . ) استفاده می شود. به عنوان نمونه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

idiom - informal : جان به جان آفرین تسلیم کردن ( بیشتر به جنبه شوخی و طنز استفاده می شود. ) مُردن به عنوان نمونه : This, their last wish, was respe ...

پیشنهاد
٠

Idiom : Shovel something onto something چیزی را در جایی به سرعت قرار دادن ( بیشتر در مورد خوراکی ها استفاده می شود. ) بلعیدن تند تند غذا خوردن به ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective - informal : Cutesy - poo به طرز شگفت آوری زیبا ( به طوری که آزاردهنده و ناراحت کننده باشد. ) بدجور جذاب و زیبا به عنوان نمونه : He has ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

Adjective : طناز ( کسی که حرفهایش را در غالب شوخی و طنز به طرز هوشمندانه ای بیان می کند. ) به عنوان نمونه : He was witty and very charming

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : صریح و بی پرده صحبت کردن حرف دل خود را گفتن رُک صحبت کردن به عنوان نمونه : He's certainly not afraid to speak his mind

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable - informal : خیار به عنوان نمونه : There are lots of cukes in the market

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : گاومیش کوهان دار بوفالو ( حیوانی شبیه گاو که پشم های بلندی در اطراف سر و شانه هایش دارد. ) Buffalo به عنوان نمونه : Her left ha ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : قطعا یقینا کاملا کاملا باهات موافقم مترادف با : see you can say that again است و معمولا به تنهایی و بدون جملات دیگر و جهت نشان دادن یک موافقت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

idiom - British English : be on a razor's edge روی لبه تیغ بودن در معرض خطر بودن در موقعیت مشکلی گرفتار شدن ( به طوری که اشتباه کردن باعث خطر جدی خوا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom - chiefly British : At one go در یک چشم به هم زدن بسیار تند و سریع در یک لحظه به یک آن به عنوان نمونه : the cake was eaten in one go

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - countable - informal : Sticky music آهنگ یا ترانه ای که ناخودآگاه در فکر کسی پی در پی تکرار می شود. به عنوان نمونه : This new PitBull song i ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom - informal : ناراحت نباش عصبانی نباش جوش نیار خونسرد باش خونسردی خودتو حفظ کن حرص نخور آروم باش به عنوان نمونه : Keep your shirt on! Your car ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : Possum ساریگ صاریغ پستاندار کوچکی که بدنش از خز پوشیده شده و بچه هایش را در کیسه ای که زیر شکمش وجود دارد ( مانند کانگورو ) ، نگهد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : Possum ساریگ صاریغ پستاندار کوچکی که بدنش از خز پوشیده شده و بچه هایش را در کیسه ای که زیر شکمش وجود دارد ( مانند کانگورو ) ، نگهد ...