پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٤٥)

بازدید
٥٢٠
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

very different from= in marked contrast to/with خیلی متفاوت از ، دارای تفاوت زیاد

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیلی جور بودن با هم

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عاقل

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستان brainly نداریم، بلکه brainy هستش، به معنی "عاقل"

پیشنهاد
٠

تو ذات من نیست

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اگر بخواد حرف اضافه بگیره، از with استفاده میکنیم. . Her teachers seem satisfied with her progress

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

یکی از معانی: فهمیده، با درک

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

spectacular

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

● historic: مهم ( قابل ثبت در تاریخ از لحاظ اهمیت ) ، با اهمیت ( کم سابقه یا بی سابقه ) مثلا: a historic day: یک روز تاریخی ( با اهمیت ) a histori ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

● historic: مهم ( قابل ثبت در تاریخ از لحاظ اهمیت ) ، با اهمیت ( کم سابقه یا بی سابقه ) مثلا: a historic day: یک روز تاریخی ( با اهمیت ) a histori ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

roofed بازار سرپوشیده: roofed bazaar

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

belong to

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

middle ages قرون وسطی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

middle ages

پیشنهاد
٠

● در مورد افراد مسن: hale and hearty as fit as a fiddle ● در مورد سایر افراد: invigorated

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

nimble

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

● جا این "جا" میتونه یه محفظه، مادگی ( مثلا سر پیچ لامپ یا پریز ) ، ظرف و هر چیزی باشه، در کل اون چیزی که تو فارسی بهش میگم یه "جا" برای چیزی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٤

● مورد استفاده قرار دادن ( به طور خیلی موثر ) ● تجهیزات و سرباز ها رو به جایی که نیازه بردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

● خراب کردن، از بین بردن ( معنوی یا مادی ) he wrecked his chance of promotion. the hurricane wrecked our old house. ● کشتی یا وسیله نقلیه که به شد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

treasure: گنج treasure trove: گنجینه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

a group of animals that includes cows, buffalo, and bison, that are often kept for their milk or meat: گاو، بوفالو، گاومیش و . . . که برای تولید گو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٤

● قبلی ، پیشین ● زودتر، پیش تر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٤

● used to sth: کاری یا چیزی که قبلا انجام میشده و به جور عادت قبلی He used to see visit his grandma قبلنا میرفت به دیدن مادر بزرگش ● be used to: عادت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

● try

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

be central to: محوریت چیزی بودن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١١

توضیح فرقش با ethical یکم پیچیدست، اما یکم شسته رفتش اینجوری میشه: moral: وجدانی، از نظر وجدان و فطرت انسانی ethical: اخلاقی، وابسته به اصول اخلاقی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٧

توضیح فرقش با ethical یکم پیچیدست، اما یکم شسته رفتش اینجوری میشه: moral: وجدانی، از نظر وجدان و فطرت انسانی ethical: اخلاقی، وابسته به اصول اخلاقی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

●factual : حقیقی ( اما نه صرفا واقعی ) actual=real : یعنی واقعی در واقع، حقیقی چیزی هست که استنباط میشه و درست هم هست، اما واقعی یعنی به وقوع پیوسته ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

● نامحتمل ● ناجور، برخلاف اون چیزی که انتظار داری

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

● بازیگران ( یک مجموعه یا فیلم یا نمایش ) ● قالب ( البته دوستان توجه کنند که منظور خود محفظه قالب نیست، بلکه اون چیزی هست که حالت دهی شده در ادن قال ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آبتنی کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معنی "اصطبل بان" هم ممکنه بده، در واقع مسئول یک ایستگاه که اون ایستگاه میتونه یه کاروان سرا، اصطبل یا ایستگاه قطار باشه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

this is not the case with. . . در مورد . . . صدق نمی کند

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

کُپُّن، بن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به طور کلی هر رشته یا بندی که با کشیدنش بهم، یک محفظه تنگتر یا بسته میشه، مثلا کش شلوار یا بندی که روی برخی کیسه ها جهت بستن درب کیسه استفاده میشه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

یک دست ( در مورد سطوح ) هموار ( در مورد مسیر و راه ) خوش طعم ( در مورد نوشیدنی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

● my nearest and dearest : your family, especially those that you live with or are very involved with اگر بخوایم خودمونی معنیش کنیم بهتره بگیم: " ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

جسور

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

● دعا say blessing: دعا خواندن ask blessing on sb: دعا کردن برای کسی ● اتفاق خیلی خوب ( که از روی شانس یا رحم پرودگار باشه ) it was a blessing that ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

● گول چیزی را خوردن ( حیله، فریب ) ، در دام چیزی افتادن ● خاطرخواه کسی شدن، به دام عشق کسی افتادن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

مخ زدن ( جنس مخالف )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو نفر رو با هم آشنا کردن ( جنس مخالف )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

جور کردن دو نفر ( جنس مخالف ) برای همدیگه، آشنا کردن دو نفر با هم

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو نفر رو برای همدیگه جور کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اگه باشه: hool them up آشنا کردن دو نفر ( جنس مخالف ) با هم دیگه، جور کردن یک رابطه آشنایی برای دو نفر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

قبراق و سرخال

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل جوان داشتن ( با وجود سن بالا )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

قبراق و تردماغ

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

یه نوع سبک موسیقی هم هست

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

● always being pleasant مثل رفتار ملایم و خوشایند ● not changing suddenly مثل: آب و هوای یکنواخت