پیشنهادهای غزال سرخ (١,٢٩٢)
نزدیک بود که چیزی نمانده بود که نزدیک است که چیزی نمانده که به زودی
stand still - remain in place; hold still; remain fixed or immobile; "Traffic stood still when the funeral procession passed by" freeze, stop dead - ...
این قدر آن قدر
به نقل از هزاره: 1 - موی دماغ کسی شدن، کسی را مگسی کردن، کفر کسی را درآوردن 2 - تو دل کسی جا گرفتن، جلب توجهِ کسی را کردن، کسی را مجذوب خود کردن
requiring care and skill because difficult or awkward پرزحمت، بدقلق، دشوار، سخت، مشکل
به منزله ی . . . بودن در حکمِ . . . . بودن به مثابه. . . بودن
کسی چه می دونه؟ از کجا معلوم؟ کی می دونه اصلاً؟ خدا رو چه دیدی؟ خدا می دونه؟
به نقل از فرهنگ پویا: 1 - طبل، کوس، دهل 2 - دمبک، تنبک، تمبک 3 - صدای ضربات 4 - بشکه 5 - قرقره 6 - غلتک، استوانه، نورد 7 - مخزن لباسشویی 8 - پرده ی گ ...
به نقل از هزاره: تطبیق دادن با هماهنگ کردن با همساز کردن با دمساز کردن با مربوط کردن به ربط دادن به پیوند دادن به
زبان به کام گرفتن دندان روی جگر گذاشتن خشم خود را فروخوردن به خشم خود غلبه کردن خود را در زمان خشم کنترل کردن خشم خود را کنترل کردن
اگه بشه گفت
سرانجام تصمیم گرفتن تصمیم نهایی گرفتن انتخاب نهایی کردن
به نقل از هزاره: 1. انطباق با جامعه، سازگار کردن با جامعه، آشناسازی با جامعه، جامعه پذیری 2. سوسیالیستی کردن
تاییدیه
به نقل از هزاره: علت اساسی علت ریشه ای علت بنیادین
به نقل از هزاره: بی نتیجه بی حاصل بی فایده بی ثمر [زمین] غیرحاصلخیز [وقت] تلف شده
به نقل از هزاره: رقابت جو، رقابت طلب، اهل رقابت
به نقل از هزاره: 1. ناامید، مأیوس، نومید 2. نومیدکننده، مأیوس کننده 3. حاکی از نومیدی، نومیدانه 4. لاعلاج، چاره ناپذیر 5. ( محاوره ) [آشپز، معلم، و ...
به نقل از هزاره: 1 - مجنون، دیوانه؛ [روان شناسی] شیدا 2 - [محاوره] عاشق سینه چاک، شیفته، کشته و مرده
1 - the best recorded performance in a particular athletics event at a particular track 2 - the past achievements or performance of a person, organiz ...
در ترجمه برای اختصارنویسی و صورت فارسی به جمله دادن می توان آن را در حالت قیدی و به صورت �تصادفاً�، �اتفاقاً� و از این دست به کار برد.
هزاره: شکست ناپذیر، شکست نخوردنی، مغلوب نشدنی [اراده، اعتقاد] راسخ، خلل ناپذیر، استوار
به نقل از هزاره: بی اغراق حداقل چیزی که می شود ( درباره اش ) گفت
به طور دقیق به معنای ثبت نام در کلاسی و حضور در آن است، اما در ترجمه، برای حفظ ایجاز، می توان از تعابیری مثل یاد گرفتن، دوره دیدن، آموختن، هم استفاده ...
به نقل از هزاره: 1 - قدم، گام 2 - [حرکت، پیشرفت و غیره] سرعت، آهنگ، شتاب 3 - [داستان] پویایی
of a computer display or system ) generating a three - dimensional image which appears to surround the user ) [درباره ی نمایشگر کامپیوتر] سه بعدی
as an unintended part of a course of action در این میان در این بین در این اثنا در این روند در این حین
used for giving your opinion even though other people may not agree به نظر من به اعتقاد من
واگذار کردن ( در مورد شرکت ها در هنگام ورشکستگی یا بحران مالی )
ظاهراً گویا انگار مثل اینکه
مدت ها
به نقل از مک میلیان: to look at someone for so long that they have to look away به همدیگر خیره شدن و یکدیگر را از رو بردن در مقابل هم کم نیاوردن در ...
a sudden increase in the number of crimes committed in a country or area مثال: "officials blamed the crime wave on economic shortages" افزایش ناگهانی ...
راضی [بودن] از چیزی رضایت [داشتن] از چیزی شاد [بودن] از چیزی
به نقل از هزاره: 1. جمع، افزایش، اضافه، الحاق 2. [نام، لقب] دنباله 3. چیزی اضافه شده؛ عضو جدید
به نقل از هزاره: 1. مُعین، مقرر، معلوم، موردِ تؤافق 2. مفروض، فرض شده 3. با در نظر گرفتنِ، با توجه به
به نقل از هزاره: آشکارا مسلماً معلوم است که روشن است که بدیهی است که واضح است که
بدون تعارف، رک و پوست کنده، صریحاً، به صراحت، بی پرده پوشی، بدون پرده پوشی، بی پرده، راست و مستقیم اینکه، [همه این معادل ها در حالت قیدی به ک ...
به نقل از هزاره: قرار بودن قصد داشتن مثال از هزاره: They are to be married آنها قرار است/قصد دارند ازدواج کنند.
ترکیب جمعیتی
به نقل از هزاره: 1. افسون، سحر، جادو 2. جاذبه، گیرایی، کشش، جذبه، جذابیت؛ فریبندگی، دلربایی 3. شیفتگی، کشش، دلبستگی، علاقه ی مفرط
به نقل از هزاره: یکدفعه ناگهان بی مقدمه همین طوری
شروط استلزامات
( advertise or promote ( something تبلیغ کردن
به نقل از هزاره: با زحمت بسیار با بدبختی با تلاش بسیار _______________ با مکافات به بهای گزاف به قیمت گزاف
1. . the expected event is about to happen "this is it—the big sale" 2. . this is enough or the end "this is it, I'm going" 1 - دیگه وقتشه 2 - ب ...
اینجا و اکنون
برخلاف چیزی بودن
به نقل از هزاره: ( رسمی ) بهینه ساختن بهینه کردن
به نقل از هزاره: 1 - [میوه، شیر و غیره] رژیمِ . . . را داشتن، فقط. . . خوردن، با . . . زنده بودن 2 - [پول، حقوق همسر و غیره] متکی به . . . بودن، با . ...