پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٢٨٣)
Idiom : Set the cat among the pigeons شَر درست کردن جار و جنجال درست کردن دردسرساز شدن دردسر درست کردن مشکل ساز شدن بَل بَشو درست کردن قِشقِرِق به پ ...
Adjective : Shining example ( مثالِ ) بارز ( مثالِ ) واضح ( مثالِ ) روشن به عنوان نمونه : The house is a shining example of Art Deco architecture
طلب بخشش کردن طلب عفو کردن التماس کردن برای بخشوده شدن
استراحت کردن ریلکس کردن خستگی در کردن آسودن
دست کسی رو شدن از نیت کسی آگاه شدن دست کسی را خواندن
Noun - countable - uncountable : منگوستین تَرگیل ( نوعی میوه ی خوراکی استوایی ) به عنوان نمونه : Mangosteens are among the most highly prized tropi ...
Noun - plural : انبه ها ( جمع کلمه ی mango )
Noun - countable : ۱ - سوسیس وین ( سوسیس پخته نازکی است که به طور سنتی از گوشت خوک و گوشت گاو در یک روده گوسفند درست می شود و سپس در دمای پایین دودی ...
Idiom : دیگ به دیگ میگه روت سیاهه ( ضرب المثلی که کاربرد آن برای زمانی است که فردی خطاکار سعی میکند فردی دیگر را که خطایی مشابه با خود او انجام داده ...
Noun - countable : ارزان خر ( کسی که همیشه به دنبال خریدن اجناس ارزان یا دارای تخفیف می باشد. ) به عنوان نمونه : Bargain hunters will find some goo ...
Phrase : قصد خیر داشتن قصد بدی نداشتن نیت خیر داشتن قصد اذیت و آزار دیگران را نداشتن حسن نیت داشتن به عنوان نمونه : I know you mean well, but I can ...
Adjective : زودباور ساده لوح به عنوان نمونه : He seemed to treat me as if I were a gullible schoolgirl
Noun - countable - American English: ( British English ) Sleeping partner شریک مالی ( کسی که در شغلی فقط سرمایه گذاری مالی نموده و در اداره و مدیری ...
Idiom : آرزوی محال رویای دست نیافتنی دست نیافتنی محقق نشدنی فراهم نشدنی به عنوان نمونه : Their plans to set up their own business are just pie in th ...
Idiom : برای به دست آوردن چیزی ریسک کردن ریسک کردن به منظور کسب موفقیت از تمام توان و منابع خود برای کسب موفقیت، استفاده کردن نهایت تلاش خود را کردن ...
Noun - countable : خلاق خوش فکر با اندیشه ایده پرداز فکور نظریه پرداز به عنوان نمونه : But most religious thinkers accommodated themselves fairly ra ...
American English - informal : آماده انجام کاری بودن آماده بودن به عنوان نمونه : Do you have all the hiking gear ? Yeah, I'm good to go
noun - countable : توکا پرنده ای با منقار بزرگ و پرهای رنگین، ساکن بخش استوایی قاره آمریکا به عنوان نمونه : From the comfort of the water we saw tou ...
pherasal verb : پشت کسی را خالی کردن دست از پشتیبانی کسی برداشتن حمایت نکردن کسی به عنوان نمونه : Every child deserves a chance to live up to her po ...
phrase : به هر قیمتی که شده هر جور که شده مهم نیست که چه خطرات یا مشکلاتی ممکن است به وجود بیاید به عنوان نمونه : This book is of such importance th ...
verb - transitive - formal : 1 - ایفای نقش کردن ( در یک فیلم، نمایش، تئاتر و . . . . ) به عنوان نمونه : a drama enacted on a darkened stage 2 - چی ...
noun - countable : محل ساخت، تعمیر یا نگهداری قایق ها به عنوان نمونه : I have a boatyard in my constituency which has recently run into trouble
noun - countable : 1 - بَلَم ( قایق دراز با کفی صاف که در رودخانه ها با کمک فشردن یک چوب بلند به کف رودخانه، حرکت می کند. ) به عنوان نمونه : A punt ...
Noun - countable : Bake - off ۱ - مسابقه آشپزی به عنوان نمونه : Here are the brownies that got me 3rd place in the bakeoff ۲ - رقابت بین دو یا چند ...
Noun - countable : Miniature Circuit Breaker کلید مینیاتوری ( که به اشتباه به آن فیوز مینیاتوری گفته می شود. )
Noun - countable : Turbine vent هواکش توربینی هواکش چرخان ( نوعی از هواکش ها که بر بالای پشت بام نصب می شود و به کمک باد چرخیده و باعث عوض شدن هوا ...
Noun - countable : Whirly bird هواکش توربینی هواکش چرخان ( نوعی از هواکش ها که بر بالای پشت بام نصب می شود و به کمک باد چرخیده و باعث عوض شدن هوای ...
Adjective : چرخان چرخنده گَردان درحال چرخش دورانی به عنوان نمونه : Also on the dessert side, the King Kong Sundae, with 24 scoops of ice cream cover ...
Noun - countable : Fuse extractor فیوز کِش ابزاری که به کمک آن فیوزهای کاردی را از درون پایه فیوز خارج می کنند.
Noun - countable : Fuse puller فیوز کِش ابزاری که به کمک آن فیوزهای کاردی را از درون پایه فیوز خارج می کنند.
Noun - countable : پولک رنگی در فیوزهای فشنگی
noun - countable : نوازنده آکاردئون به عنوان نمونه : Only later did she realize that he had used them to pay the restaurateur for his services, to i ...
پِرت دورریز باطله پسماند هدر رفته بلا استفاده از بین رفته
Phrase - informal : قلق کاری را به دست آوردن روش انجام کاری را پیدا کردن ( به ویژه هنگامی که این روش انجام کار، آشکار و ساده نمی باشد. ) سرانجام رو ...
Idiom - informal : از کله سحر تا بوق سگ کار کردن به عنوان نمونه : Back in the twenties, the Millay sisters were known in New York society for burnin ...
دیکته صحیح این کلمه explicit است.
Noun - countable - offensive : پیرِ خِرِفت ( اشاره دارد به زنی مسن و غیر قابل تحمل ) عجوزه ( اشاره دارد به زنی مسن و غیر قابل تحمل ) پیرِ کفتار ( ا ...
idiom : a bitter pill to swallow جام زهر حقیقت تلخ واقعیت تلخ شرایط سخت و تلخی که مجبور به پذیرش آن باشیم به عنوان نمونه : The knowledge that his f ...
American English - informal : آزار دهنده ناراحت کننده اعصاب خرد کن ( به خصوص برای کودکان به کار می رود. ) به عنوان نمونه : she can be a real pill ...
idiom : sugar the pill شرایط کاری را برای دیگران آسان تر کردن محیط کاری مناسبی را برای کارمندان فراهم کردن به عنوان نمونه : To sweeten the pill, the ...
Noun - countable : Hobby سرگرمی دل مشغولی به عنوان نمونه : In the US , Baseball is considered the national pastime
Idiom - informal : بیهوده خودت را خسته نکن انرژیت را بی جهت تلف نکن او به حرف تو گوش نمی کند، پس بی جهت با وی صحبت نکن. به عنوان نمونه : I don't k ...
Idiom - informal : Have other fish to fry کارهای مهمتری برای انجام داشتن وقت برای توجه به مسائل پیش پا افتاده و کم اهمیت، نداشتن به عنوان نمونه: I ...
noun - plural : قاشقک یک نوع آلت موسیقی ساخته شده از دو قطعه ی گرد کوچک چوبی یا پلاستیکی که در یک دست گرفته شده و به هم کوبیده می شوند. این آلت موسیق ...
idiom : به دنبالِ. . . . در طلبِ. . . . در جستجویِ. . . . به دنبالِ کسبِ . . . . در تعقیبِ. . . . . به دنبال تحققِ . . . . . در پی به دست آوردن ...
Adjective : ۱ - مذاب ذوب شده آب شده به عنوان نمونه : The night was filled with that eerie light that only molten rock can produce ۲ - داشتن گرما یا ...
Phrase : فردی ضعیف را مورد حمله قرار دادن درک کردن ضعیف بودن یک فرد و سپس حمله کردن به وی به عنوان مثال : Government critics have smelled blood in ...
noun - countable : حلقه اتصال کوتاه فلزی در کنتاکتورهای AC که بر روی هسته ثابت آن ها قرار گرفته و به آن frager spire ، shading coil ، frager coil نی ...
Idiom : سیلی نقد به از حلوای نسیه قدر داشته های خود را دانستن ( و در طمع به دست آوردن مال بیشتر، آن ها را از دست ندادن ) به عنوان نمونه : Do not pu ...
Phrasal verb : کسی را به زور ساکت کردن کسی را به زور از انجام کاری بازداشتن به عنوان نمونه : The boss is going to sit on him to make sure he says no ...